شمارهٔ ۱۱
یکی بتکده دیدم آنجا دگر
کزو شد جگرنات را خون جگر
به یک سوی لات و به یک سو منات
وز آن داغ بر سینهٔ مؤمنات
ز سیم و ز سیماب و ارزیز و زر
ز مس، ز آهن و سرب، هر پیشهور
چو شیطان به اشکال روحانیان
بسی هیکل انگیخته در میان
تو گفتی شده جامهپوش از فلز
برهنه رقیبان این هفت دز
دگر اوستادان به نیرنگ و رنگ
بسی بت برآورده از عاج و سنگ
ز جزع و در و لعلشان ای عجب
بر آراسته چشم و دندان و لب
عجب تر که گویا و خندان شدند
همه رهزن هوشمندان شدند
تنی را به جان بار نگذاشتند
دریغا به تن جان اگر داشتند
عجم یافت حرمت ز بیت الصنم
بتان عرب شد نگون در حرم
بتان خطا و بتان چگل
ز غم دست بر سر، ز خوی پا به گل
ز اوثان، تهی گشت هندوستان؛
چو از خار و خس ساحت بوستان
بنام ایزد، اصنام آراسته
به آن دلفریبی که دل خواسته
تو گویی مه و مهر گرد سپهر
به شب ماه بودند و در روز مهر
به سرشان همه افسر نوذری
تراشیدهٔ تیشهٔ آزری
چو نسرین معطر، برو دوششان
چو پروین منور، در گوششان
ز لعل و گهر، بسته طوق و کمر
نشسته سراسر به کرسی زر
به حیرت ز دیدارشان بتپرست
به اخلاص بر سینه بنهاده دست
ز زنارها گردن هر شمن
مطوق چو قمری به صحن چمن
به روز و به شب برهمنزادگان
به خدمت ستاده چو آزادگان
سحر بر نیاورده سر آفتاب
به خاکش ز خوی ریختندی گلاب
ز عنبرفشان، زلف هر ماهوَش
در آن آستان گشته جاروبکَش
مگر از نگاه بتی سنگدل
شد از بتپرستان یکی تنگدل
به پا خاست ناگه خلیلی نهان
بیاراست ز آن بت شکستن جهان
فرود آمد آن بتکده در زمان
شده بتپرستان ز بت بدگمان
نشانی در آنجا ز بالا و پست
نماند از بت و بتگر و بتپرست
شکستند بت، بتپرستان همه
نشستند هشیار، مستان همه
صنمها به زیر صنمخانه ماند
چو گنجی که در کنج ویرانه ماند
شد آن گنج پنهان و منزل خراب
که با خضر کی گیردش گل در آب؟!
ز تعمیر دیوار، خود برده رنج
رساند پدر مردگان را به گنج
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی بتکده دیدم آنجا دگر
کزو شد جگرنات را خون جگر
هوش مصنوعی: در جایی که بتکدهای بود، شخصی را دیدم که به خاطر او دلم به شدت آزار میدید و خون گلویم را به لبانم میآورد.
به یک سوی لات و به یک سو منات
وز آن داغ بر سینهٔ مؤمنات
هوش مصنوعی: در یک سو، بت لات و در سوی دیگر، بت منات قرار دارد و این دو بت باعث اندوه و عذاب بر دل مؤمنان شدهاند.
ز سیم و ز سیماب و ارزیز و زر
ز مس، ز آهن و سرب، هر پیشهور
هوش مصنوعی: از مواد مختلفی مثل نقره، جیوه، طلا، مس، آهن و سرب هر صنعتگری مشغول به کار است.
چو شیطان به اشکال روحانیان
بسی هیکل انگیخته در میان
هوش مصنوعی: شیطان در قالبهای مختلفی خود را به شکل روحانیان نشان میدهد و به همین دلیل، بسیاری از چهرهها و شخصیتها را در کنار هم میآورد.
تو گفتی شده جامهپوش از فلز
برهنه رقیبان این هفت دز
هوش مصنوعی: تو گفتی که حریفان این هفت دز به مانند جامهای از فلز برهنه هستند و نمیتوانند به راحتی خود را بپوشانند.
دگر اوستادان به نیرنگ و رنگ
بسی بت برآورده از عاج و سنگ
هوش مصنوعی: دیگر استادان با ترفندها و زیباییهای ظاهری خود، اَشکال متعددی از بتها را از مواد مختلف مانند عاج و سنگ ساختهاند.
ز جزع و در و لعلشان ای عجب
بر آراسته چشم و دندان و لب
هوش مصنوعی: چقدر جالب است که زیبایی چشمها، دندانها و لبها به خاطر ناراحتی و احساسات ناپاکشان جلوهگری میکند.
عجب تر که گویا و خندان شدند
همه رهزن هوشمندان شدند
هوش مصنوعی: عجیب است که همه کسانی که قبلاً متفکر و زیرک بودند، حالا به طور واضح و با خنده، به آدمهای فریبکار تبدیل شدهاند.
تنی را به جان بار نگذاشتند
دریغا به تن جان اگر داشتند
هوش مصنوعی: بدن را تحمل بار سنگینی نکردند، ای کاش اگر جان داشتند، به بدن جان میافزودند.
عجم یافت حرمت ز بیت الصنم
بتان عرب شد نگون در حرم
هوش مصنوعی: عجم (ایرانیان) از احترام و ارادت به مکان مقدس (کعبه) بهرهمند شد، در حالی که بتهای عربی که قبلاً مورد احترام بودند، اکنون در آن مکان بیاحترام و بیارزش شدهاند.
بتان خطا و بتان چگل
ز غم دست بر سر، ز خوی پا به گل
هوش مصنوعی: تندیسهای زیبای عشق و معشوقی که از غم در دل خود دارند، با اندوهی که بر سرشان سایه افکنده، پاهایشان در گل و لای فرو رفته است.
ز اوثان، تهی گشت هندوستان؛
چو از خار و خس ساحت بوستان
هوش مصنوعی: هندوستان از بتپرستی خالی شد، همچنان که بوستان از خار و خس پاک بود.
بنام ایزد، اصنام آراسته
به آن دلفریبی که دل خواسته
هوش مصنوعی: به نام خدا، تمثالهای زیبایی که به آن جذابیتی که دل آرزو دارد ساخته شدهاند.
تو گویی مه و مهر گرد سپهر
به شب ماه بودند و در روز مهر
هوش مصنوعی: انگار که ماه و خورشید در آسمان شب و روزشان را تغییر کردهاند. در شب، ماه مانند خورشید روشن است و در روز، خورشید مانند ماه میدرخشد.
به سرشان همه افسر نوذری
تراشیدهٔ تیشهٔ آزری
هوش مصنوعی: سرهای آنها همچون افسران نوذری، با دست خود به شکل تیشهای از جنس آزری تراشیده شده است.
چو نسرین معطر، برو دوششان
چو پروین منور، در گوششان
هوش مصنوعی: مانند گل نسرین که عطرش همهجا را پر کرده، بر شانههای آنان مانند ستارههای درخشان در آسمان، نغمههایی خوش در گوششان میزنم.
ز لعل و گهر، بسته طوق و کمر
نشسته سراسر به کرسی زر
هوش مصنوعی: از جواهر و سنگهای قیمتی، گردنبند و کمربند ساخته و بر تن کرده است و به طور کامل بر روی تخت طلا نشسته است.
به حیرت ز دیدارشان بتپرست
به اخلاص بر سینه بنهاده دست
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر دیدن معشوق خود در حیرت و شگفتی است و با تمام وجود، دستی را به نشانه احترام و عشق بر سینهاش میگذارد.
ز زنارها گردن هر شمن
مطوق چو قمری به صحن چمن
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از زندگی و به ویژه زیباییها و ظرافتهایی که در طبیعت و در میان مخلوقات وجود دارد، اشاره شده است. زنجیرهایی که به گردن هر گل و گیاه آراسته شده، مانند زینتی است که پرندهای در باغچه به خود میآورد. یعنی در این شعر، به هنر و زیبایی که در طبیعت موجود است پرداخته شده است.
به روز و به شب برهمنزادگان
به خدمت ستاده چو آزادگان
هوش مصنوعی: در روز و شب، فرزندان برهمن به خدمت ایستادهاند مانند آزادگان.
سحر بر نیاورده سر آفتاب
به خاکش ز خوی ریختندی گلاب
هوش مصنوعی: صبح هنوز نیامده، خورشید بر خاک نتابیده و از خویش عطر گل را پراکنده میکند.
ز عنبرفشان، زلف هر ماهوَش
در آن آستان گشته جاروبکَش
هوش مصنوعی: زلف هر ماه، چون بویی خوش و دلانگیز در آن مکان به تماشا نشسته و خود را به نمایش گذاشته است.
مگر از نگاه بتی سنگدل
شد از بتپرستان یکی تنگدل
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که دلش سنگی است، به خاطر زیبایی یک بت، دلی رنج کشیده پیدا کند؟
به پا خاست ناگه خلیلی نهان
بیاراست ز آن بت شکستن جهان
هوش مصنوعی: ناگهان خلیلی پنهان برپا شد و با زیبایی خود جهان را از بتها آزاد کرد.
فرود آمد آن بتکده در زمان
شده بتپرستان ز بت بدگمان
هوش مصنوعی: آن مکان که پر از بتان و مرواریدها بود، اکنون به زمین آمده و بتپرستان به بتها شک و تردید دارند.
نشانی در آنجا ز بالا و پست
نماند از بت و بتگر و بتپرست
هوش مصنوعی: در آنجا هیچ نشانی از بتها و بتپرستان و پرستندگان آنها باقی نخواهد ماند.
شکستند بت، بتپرستان همه
نشستند هشیار، مستان همه
هوش مصنوعی: بتپرستان، زمانی که بتهایشان شکسته شد، به هوش آمدند و دیگر در حال مستی قرار نداشتند.
صنمها به زیر صنمخانه ماند
چو گنجی که در کنج ویرانه ماند
هوش مصنوعی: مجسمهها و بتها در مکان خود باقی ماندهاند، مانند گنجی که در گوشهای از خرابهها رها شده است.
شد آن گنج پنهان و منزل خراب
که با خضر کی گیردش گل در آب؟!
هوش مصنوعی: آن گنج پنهان و خانه ویران شد. حالا که با خضر، گل را در آب میگیرد؟
ز تعمیر دیوار، خود برده رنج
رساند پدر مردگان را به گنج
هوش مصنوعی: پدر زندگان با زحمت و تلاش خود، دیوار را تعمیر کرده و از این راه به مردگان کمک کرده تا به گنج و ثروت برسند.