شمارهٔ ۱۰
که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع
فضایش وسیع و بنایش رفیع
رواقش، چو بیت المقدس بلند
مقیمش، همه قدسی ارجمند
چو طرح بنا ریخته بانیش
نهاده لقب کعبه ی ثانیش
فرشته در آن، چون حمام حرم؛
ز آواز پر، دیو را داده رم!
شب و روز آدینه روح و ملک
پی اعتکاف آمدیش از فلک
مگر دست قدرت گلش چون سرشت
هم از قالب آدمش ریخت خشت
که شد سجده گاه ملایک همه
در آن انبیا را ارائک همه
جهان گرد وسواس از آنجا سترد
که بر خاکش ابلیس هم سجده برد
معلق بهر طاق چون شمع نور
شب افروز قندیلهای بلور
چو تسنیم، جوییش هر سو عیان
چو کوثر، یکی حوضش اندر میان
هر آنکو بآنجا در آمد نخست
سراپای خود را در آن آب شست
از آن پس خرامید تا سجده گاه
شدش سجده گاه شهان خاک راه
ز استبرق جنت افگنده فرش
خروسش بتکبیر از بام عرش
مؤذن در آن پنج نوبت زنان
جهان را صلای صلوه افگنان
کشیده صف از هر طرف معشری
تو گویی بپاخاسته محشری
شده جمع زهاد نیکو نهاد
گرفتند با نفس هر کس جهاد
بمحراب بر پا خطیبی فصیح
ز خطبه رجز خوان نقیبی صلیح
چو حر با، بسوی خور از چار سوی
بمحراب آورده عباد روی
ز محراب آن با مقام جلیل
توانست رفت اعمی یی بیدلیل
به بطحا از آن هر که کردی نظر
گذشتیش تیر نگاه از حجر
ز هر صف یکی رفته پیش از مهان
بزهد و ورع پیشوای جهان
همه کرده تن، زیر دلق درشت
بخلاق روی و بمخلوق پشت
همه روز و شب، خاصه در پنج گاه؛
بسر برده با مردم نیک خواه
به تسبیح و تهلیل رب ودود
قیام و قعود و رکوع و سجود
امامان، ز سندس رداشان بدوش
زبان بسته مأموم و بگشاده گوش
بمیدان دین، چو علم سربلند
شده بر هم آورد فیروزمند
در آن منزل امن وجای شرف
برافراشته منبری هر طرف
زیشب و ز مرمر ز صندل ز عود
بر آن واعظان را یکایک صعود
از ایشان شنیدندی آن قوم پند
از آن پند گشته همه بهره مند
بهر عقده آمد درش فتح باب
دعای که و مه در آن مستجاب
درش مستجار صغیر و کبیر
در آن ایمن از هر بلا مستجیر
به هر بابی آنجا چو باب السلام
سروشی نشسته چو مصری غلام
همی گفت پنهان باصحاب دین
هنا جنه فادخلوا خالدین
فگندش مگر خواجه یی بوریا
از آن بوریا خاست بوی ریا
فرود آمدش طاق و منبر شکست
در افتاددیوارش و در شکست
بخود در کشیده زبان، بسته گوش
نصیحت گذار و نصیحت نیوش
شد آن بیت معمور ویران تمام
نه مأموم ماند اندر آن، نه امام
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع
فضایش وسیع و بنایش رفیع
هوش مصنوعی: در آن مکان، مسجدی را مشاهده کردم که فضایی زیبا و وسیع داشت و ساختمانش بلند و باشکوه بود.
رواقش، چو بیت المقدس بلند
مقیمش، همه قدسی ارجمند
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف grandeur و عظمت مکانی پرداخته است که با فضیلت و قداست همراه است. آنجا چون بیت المقدس، مقام بزرگی دارد و ساکنان و فضایی که در آن وجود دارد، از فضیلت و ارزش بالایی برخوردارند. به عبارت دیگر، این مکان به قدری عالی و مقدس است که میتوان آن را با بیت المقدس مقایسه کرد.
چو طرح بنا ریخته بانیش
نهاده لقب کعبه ی ثانیش
هوش مصنوعی: زمانی که طرح بنای جدیدی ریخته شد، لقب "کعبه" به آن نسبت داده شد.
فرشته در آن، چون حمام حرم؛
ز آواز پر، دیو را داده رم!
هوش مصنوعی: در آن مکان، فرشته مانند پرندهای در حرم امن و مقدس است؛ صدای پرواز او طوری است که دیو را به خوف و ترس میاندازد و فراری میکند.
شب و روز آدینه روح و ملک
پی اعتکاف آمدیش از فلک
هوش مصنوعی: شب و روز یک جمعه، روح و ملک به خاطر اعتکاف به زمین آمدهاند و این حضور از آسمان است.
مگر دست قدرت گلش چون سرشت
هم از قالب آدمش ریخت خشت
هوش مصنوعی: آیا ممکن است قدرت خالق، گل را به شکلی بیافریند که هم به آدمی شباهت داشته باشد و هم از شکل آن خارج شود؟
که شد سجده گاه ملایک همه
در آن انبیا را ارائک همه
هوش مصنوعی: سجدهگاه ملائکه و مکانی که همه انبیا در آنجا شایسته ارادت و احترام هستند، به اشاره به عظمت و جایگاه ویژهای است که دارند.
جهان گرد وسواس از آنجا سترد
که بر خاکش ابلیس هم سجده برد
هوش مصنوعی: جهان از وسواس و نگرانیها به خاطر این نکته پاک شد که ابلیس هم در برابر خاک آدم سجده کرد.
معلق بهر طاق چون شمع نور
شب افروز قندیلهای بلور
هوش مصنوعی: چراغی که مانند شمع در طاق آویزان است، روشنایی شب را با نور خود میافزاید و همانند قندیلهای بلورین میدرخشد.
چو تسنیم، جوییش هر سو عیان
چو کوثر، یکی حوضش اندر میان
هوش مصنوعی: مانند آب خوشگوار تسنیم که در هر سو قابل مشاهده است، مانند کوثر که در وسطش یک حوض وجود دارد.
هر آنکو بآنجا در آمد نخست
سراپای خود را در آن آب شست
هوش مصنوعی: هر کسی که به آنجا وارد میشود، ابتدا تمام وجود خود را در آن آب میشوید.
از آن پس خرامید تا سجده گاه
شدش سجده گاه شهان خاک راه
هوش مصنوعی: او پس از آن با ناز و زیبایی راه رفت، به طوری که محل سجدهی پادشاهان تبدیل به خاکی شد که زیر پای او قرار گرفت.
ز استبرق جنت افگنده فرش
خروسش بتکبیر از بام عرش
هوش مصنوعی: فرش زرین بهشتی بر زمین افتاده است و خروس از بالای عرش با صدای تکبیر بانگ برآورده است.
مؤذن در آن پنج نوبت زنان
جهان را صلای صلوه افگنان
هوش مصنوعی: مؤذن در پنج نوبت، بانگ نماز را به گوش زنان جهان میرساند.
کشیده صف از هر طرف معشری
تو گویی بپاخاسته محشری
هوش مصنوعی: از هر سمت صفی بلند و مرتب تشکیل شده است، انگار که روز قیامت برپا شده و همه به پا خاستهاند.
شده جمع زهاد نیکو نهاد
گرفتند با نفس هر کس جهاد
هوش مصنوعی: زاهدان صالح و نیکوکار جمع شدهاند و با نفس خود، یعنی با درونیات و تمایلات خود، تلاش و مبارزه میکنند.
بمحراب بر پا خطیبی فصیح
ز خطبه رجز خوان نقیبی صلیح
هوش مصنوعی: در مکان نماز، گویندهای خوشبیان و توانا به ایراد خطبهای میپردازد که شجاعت و رزمندگی را ستایش میکند.
چو حر با، بسوی خور از چار سوی
بمحراب آورده عباد روی
هوش مصنوعی: مثل حر که به سمت خورشید میرود، عبادت او از چهار سمت، به سوی محراب آورده شده است.
ز محراب آن با مقام جلیل
توانست رفت اعمی یی بیدلیل
هوش مصنوعی: یک نابینا بدون دلیل توانسته به مقامی بلند از محراب برسد.
به بطحا از آن هر که کردی نظر
گذشتیش تیر نگاه از حجر
هوش مصنوعی: هر کسی که به بطحا (محل و زندگی پیامبر) نگاهی بیندازد، با یک نگاه نافذ و عمیق میبیند که چگونه گذشته او از بدترین شرایط به بهترینها تبدیل شده است.
ز هر صف یکی رفته پیش از مهان
بزهد و ورع پیشوای جهان
هوش مصنوعی: هر کدام از این افراد، که از مهمانان هستند، پیش از دیگران به خاطر خودداری و تقوا، به جلو رفتهاند و رهبری را به دست گرفتهاند.
همه کرده تن، زیر دلق درشت
بخلاق روی و بمخلوق پشت
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که بر تن دارم، زیر این لباس بزرگ و گرانبها، زیبایی و خلق و خوی من و همچنین پشت من به حس وجود است.
همه روز و شب، خاصه در پنج گاه؛
بسر برده با مردم نیک خواه
هوش مصنوعی: در هر روز و شب، به ویژه در پنج زمان خاص، باید با افراد نیکو و خیرخواه همراه باشی و وقت خود را با آنها بگذرانید.
به تسبیح و تهلیل رب ودود
قیام و قعود و رکوع و سجود
هوش مصنوعی: به ذکر و ستایش خداوند مهربان، در حال ایستادن، نشستن، خم شدن و به سجده رفتن مشغول هستم.
امامان، ز سندس رداشان بدوش
زبان بسته مأموم و بگشاده گوش
هوش مصنوعی: امامان، با لباسهای فاخر و برجسته خود، برای پیروانشان در حال سخن گفتن هستند. پیروان، با دقت گوش میدهند و آماده دریافت کلام آنان هستند.
بمیدان دین، چو علم سربلند
شده بر هم آورد فیروزمند
هوش مصنوعی: در میدان دین، وقتی علم به اوج میرسد، پیروزی و موفقیت حاصل میشود.
در آن منزل امن وجای شرف
برافراشته منبری هر طرف
هوش مصنوعی: در آن مکان امن و محترم، منبری در هر سمت برپا شده است.
زیشب و ز مرمر ز صندل ز عود
بر آن واعظان را یکایک صعود
هوش مصنوعی: دیشب، در میان مرمر و عود، واعظان یکی یکی به اوج رسیدند.
از ایشان شنیدندی آن قوم پند
از آن پند گشته همه بهره مند
هوش مصنوعی: آن قوم از ایشان پندهایی را شنیدند و به واسطه همین پندها بهرهمند شدند.
بهر عقده آمد درش فتح باب
دعای که و مه در آن مستجاب
هوش مصنوعی: به خاطر راهی که به درون این در باز شده، دعایی که در آن به حقیقت مستجاب میشود، به وقوع پیوسته است.
درش مستجار صغیر و کبیر
در آن ایمن از هر بلا مستجیر
هوش مصنوعی: در آن مکان، افراد بزرگ و کوچک به کمک و پناهاندهای امن و آرامشبخش دسترسی دارند و از هرگونه آسیب و مشکل دور هستند.
به هر بابی آنجا چو باب السلام
سروشی نشسته چو مصری غلام
هوش مصنوعی: در هر دروازهای که به سلامت و آرامش ختم میشود، صدا و نغمهای به گوش میرسد که مانند غلامی مصری در آنجا نشسته و به استقبال میآید.
همی گفت پنهان باصحاب دین
هنا جنه فادخلوا خالدین
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی با دوستان دینش گفت: "اینجا بهشت است، پس وارد شوید و در آن جاودانه بمانید."
فگندش مگر خواجه یی بوریا
از آن بوریا خاست بوی ریا
هوش مصنوعی: بگذارید اگر کسی مانند خواجهای از میان آن بستر بوریا برمیخیزد، بوی ریا به مشام برسد.
فرود آمدش طاق و منبر شکست
در افتاددیوارش و در شکست
هوش مصنوعی: او به زمین افتاد و تکیهگاهش خراب شد، دیوارش نیز فروریخت و به همان صورت در رفت.
بخود در کشیده زبان، بسته گوش
نصیحت گذار و نصیحت نیوش
هوش مصنوعی: به خود مشغول شده و در گفتار به حدی غرق است که گوشش به نصیحت شنوندگان نمیرسد و از پذیرش آن ناتوان است.
شد آن بیت معمور ویران تمام
نه مأموم ماند اندر آن، نه امام
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که یک مکان یا حقیقت معنوی از رونق و آبادانی به نابودی و ویرانی رسیده است. هیچکس، نه پیرو و نه رهبر، در آنجا باقی نمانده و همه چیز متروک شده است. به عبارت دیگر، حالتی از بیاحساسی و بیفغانی در آنجا حکمفرماست که نشاندهندهی فقدان هدف و معنای مشترک است.