گنجور

شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه

ای صاحب مهربان که فیضت
برخرد و کلان رسیده دانی
جود خاص و سخای عامت
بر پیر و جوان رسیده دانی
وصف تو ز من بخلق عالم
پیدا ونهان رسیده دانی
بر من چه غم از ندادن ریع؟!
ز اهل برکان رسیده دانی
کشت املم، ز ظلم ایشان؛
باغی است خزان رسیده دانی
گفتم که: بگیر ریع من زود،
بر من چه زیان رسیده دانی
گفتی که: به صبر کوش و، کارم
از صبر به جان رسیده دانی
در دل گله از توام نه، اما
از دل به زبان رسیده دانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.