گنجور

شمارهٔ ۵۵ - و له فیه

جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضهٔ رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
نمی شدند خلاص، ار نبود لطف تو حامی
تویی که، اسم تو بالای اسم جمله نویسم؛
بدفتری که نویسند ز اهل جود اسامی
نمیرسد بمقیمان آستان تو دستم
زهی رفیع جنابی، زهی بلند مقامی!
نوشته بودم ازین پیش نامه یی بتو ناگه
رسید پیک مراد و، رساند نامه ی نامی
چه نامه؟ نافه ی مشک و، چه نامه؟ طبله ی عنبر!
بخط فزون ز شفیعا بنظم به ز نظامی
ولی چه سود؟ که قصد من از نوشتن نامه
نبود غیر فرستادن صحیفه ی جامی!
کتاب را، نفرستادی ای حبیب من، اکنون؛
میان خوف و رجا مانده ام، ز نامه ی سامی
مرا محبت آن نسخه کرده طامع وسایل
وگرنه شکر که هستم ز خاندان گرامی
طمع نبوده مرا هیچگه طریقه اگر چه
طمع طریقه ی شاعر بود، ز عارف وعامی
میانه ی من و طامع، تفاوتی است که باشد
میان بصری و کوفی، میان مصری وشامی
درین دو هفته غرض شاه خاوران چو نشیند
بتختگاه حمل، جام زر بدست گرامی
دهد ز برگ، به اشجار خشک جامه ی اطلس؛
بر آورد ثمر باغ را ز علت خامی
تو هم نشینی و بنشانیم ببزم و، دلم خوش؛
کنی بخلعتی، اما ز کهنه جامه ی جامی
چه کهنه جامی؟ همان مندرس کتاب که هرگز
ندزدش، فگنی گر برهگذار، حرامی!
سپاری آن صحف خاصم ار بخط مصنف
سپارمت بغلامان خاص خط غلامی
ازین کرم گذرد سال و ماه و روز و شب من
به خدمت تو سراسر، به مدحت تو تمامی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
هوش مصنوعی: ای میرزا حسین، تو به قدری بزرگ و محترم هستی که زندگی‌ام را به خدمت و بندگی تو مخصوص کرده‌ام و دل و جانم را به این کار وقف کرده‌ام.
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضهٔ رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
هوش مصنوعی: اگر عطر تو نبود، نسیم بهشت هم نمی‌توانست نزد من، دل شاد کند و باعث خوشبو شدن فضای روح من شود.
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
نمی شدند خلاص، ار نبود لطف تو حامی
هوش مصنوعی: ستمکاران دنیا، به دلیل ظلم‌های سرنوشت و زمانه نمی‌توانستند نجات یابند، اگر لطف و حمایت تو نبود.
تویی که، اسم تو بالای اسم جمله نویسم؛
بدفتری که نویسند ز اهل جود اسامی
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که نامت را بر سر فهرست همه می‌نویسم؛ در دفتر عشقی که نویسنده‌اش از اهل بخشش و سخاوت است.
نمیرسد بمقیمان آستان تو دستم
زهی رفیع جنابی، زهی بلند مقامی!
هوش مصنوعی: دست من به کسانی که در آستان تو حضور دارند نمی‌رسد، ای بزرگوار با مقام بلند و رفیع!
نوشته بودم ازین پیش نامه یی بتو ناگه
رسید پیک مراد و، رساند نامه ی نامی
هوش مصنوعی: قبلاً نامه‌ای برای تو نوشته بودم که ناگهان پیک محبوبم رسید و نامه‌ام را به تو رساند.
چه نامه؟ نافه ی مشک و، چه نامه؟ طبله ی عنبر!
بخط فزون ز شفیعا بنظم به ز نظامی
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌توان نوشت که مانند عطر خوش نافه‌ی مشک باشد یا همچون بوی دل‌انگیز عطر عنبر؟ نوشته‌ای که از زیبا و فراوان بودنش، بیشتر از آنچه در نظم عمومی هست، به خوبی می‌چربد.
ولی چه سود؟ که قصد من از نوشتن نامه
نبود غیر فرستادن صحیفه ی جامی!
هوش مصنوعی: اما چه فایده دارد؟ زیرا هدف من از نوشتن نامه تنها ارسال نامه‌ای از جامی بود و نه چیز دیگری!
کتاب را، نفرستادی ای حبیب من، اکنون؛
میان خوف و رجا مانده ام، ز نامه ی سامی
هوش مصنوعی: ای دوست عزیز، تو کتاب را نفرستادی و اکنون من در حالتی میان امید و ترس قرار دارم به خاطر نامه‌ای که سامی فرستاده است.
مرا محبت آن نسخه کرده طامع وسایل
وگرنه شکر که هستم ز خاندان گرامی
هوش مصنوعی: محبت من به آن شخص مرا به آرزوی رسیدن به وسایلی واداشته، وگرنه من به خاطر خانواده‌ی محترمم، خود را شکرگزار می‌دانم.
طمع نبوده مرا هیچگه طریقه اگر چه
طمع طریقه ی شاعر بود، ز عارف وعامی
هوش مصنوعی: من هیچگاه به طمع نیفتادم، هرچند طمع در واقع راه و رسم شاعران است، چه آنها که اهل معرفت هستند و چه عامه مردم.
میانه ی من و طامع، تفاوتی است که باشد
میان بصری و کوفی، میان مصری وشامی
هوش مصنوعی: در دل من و کسی که فقط به دنبال منافع خود است، تفاوتی همانند تفاوتی که بین دو نژاد یا دو فرهنگ مختلف وجود دارد، احساس می‌شود. همینطور که دیدگاه‌های مختلفی در بین مردم از نواحی مختلف وجود دارد، بین من و آن طماع نیز یک فاصله و تفاوت جدی است.
درین دو هفته غرض شاه خاوران چو نشیند
بتختگاه حمل، جام زر بدست گرامی
هوش مصنوعی: در این دو هفته، هدف شاه سرزمین شرق این است که وقتی بر تخت می‌نشیند، جام زرینی را در دست عزیز خود داشته باشد.
دهد ز برگ، به اشجار خشک جامه ی اطلس؛
بر آورد ثمر باغ را ز علت خامی
هوش مصنوعی: به درختان خشک، از برگ‌های تازه، پوشش نازک و زیبا می‌دهد؛ و محصول باغ را از دل بی‌پختگی و ناپختگی به ثمر می‌آورد.
تو هم نشینی و بنشانیم ببزم و، دلم خوش؛
کنی بخلعتی، اما ز کهنه جامه ی جامی
هوش مصنوعی: بیایید در کنار هم بنشینیم و از شراب نوشیدن لذت ببریم و دلم خوش باشد. اما تو با لباس نو می‌آمدی، در حالی که من هنوز با جامه کهنه و فرسوده خودم هستم.
چه کهنه جامی؟ همان مندرس کتاب که هرگز
ندزدش، فگنی گر برهگذار، حرامی!
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش دانش و علم اشاره دارد. می‌گوید که اگرچه کتاب‌ها ممکن است کهنه و مندرس شوند، اما هرگز نباید اجازه داد که آنها نادیده گرفته یا فدای چیزهای بی‌ارزش شوند. در واقع، دانش و آموخته‌ها همیشه ارزشمند هستند و نباید به بی‌حرمتی به آنها پرداخت.
سپاری آن صحف خاصم ار بخط مصنف
سپارمت بغلامان خاص خط غلامی
هوش مصنوعی: اگر آن کتاب‌های خاص را به دست تو بسپارم، مانند آنکه در خط و نگارش، آن‌ها را به غلامان خاص خود می‌سپارم.
ازین کرم گذرد سال و ماه و روز و شب من
به خدمت تو سراسر، به مدحت تو تمامی
هوش مصنوعی: سال‌ها، ماه‌ها، روزها و شب‌ها به خاطر محبت و خوبی تو، من تمام وقت خود را در خدمت تو و تمجید از تو گذرانده‌ام.