گنجور

شمارهٔ ۴۱ - و له هزل آذر

با هم، زن و شوی خردسالی
دور از ره و رسم هوشمندان
گفتند سخن، ولی نه بسیار؛
کردند جدل، ولی نه چندان
تاری از زلف آن کشید این
دری از درج این فگند آن
در فتنه گری نشسته آنجا
زال کچلی ز خودپسندان
هم شد از رشک معجز افگن
هم گشت ز ریشخند خندان
دیدم که نبود هیچ مویش
دیدم که نداشت هیچ دندان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با هم، زن و شوی خردسالی
دور از ره و رسم هوشمندان
هوش مصنوعی: زن و شوهر جوانی که از مسیرها و روش‌های عاقلانه و سنجیده دور هستند.
گفتند سخن، ولی نه بسیار؛
کردند جدل، ولی نه چندان
هوش مصنوعی: گفتند چند کلمه در مورد موضوعی، اما نه خیلی زیاد؛ بحث کردند، اما نه به شدت و عمق.
تاری از زلف آن کشید این
دری از درج این فگند آن
هوش مصنوعی: به دلیل افسون زلف آن محبوب، دری از زیبایی و عشق گشوده شد که همه چیز را تحت تأثیر قرار داد. این زیبایی عمیق و شاهکار، دل را به سمت خود می‌کشاند و انسان را در حیرت و شگفتی فرومی‌برد.
در فتنه گری نشسته آنجا
زال کچلی ز خودپسندان
هوش مصنوعی: در میان آشوب و فتنه، فردی به نام زال کچل به تماشا نشسته است؛ او کسی است که به خودپسندی مشهور است.
هم شد از رشک معجز افگن
هم گشت ز ریشخند خندان
هوش مصنوعی: از سر حسادت، معجزه‌ای به وجود آمد و از روی تمسخر، کسی خنده‌اش گرفت.
دیدم که نبود هیچ مویش
دیدم که نداشت هیچ دندان
هوش مصنوعی: دیدم که هیچ مویی ندارد و همچنین دندانی ندارد.