شمارهٔ ۳۰ - تاریخ ده خوایق که محمد حسین خان تعمیر کرد.
آرایش زمانه، آقا حسین کامد
طبعش ببحر مایل، دستش به جود شایق
در کارهای بسته، فکرش کلید فاتح
بر سینه های خسته، نطقش طبیب حاذق
سیمش ز دست ریزان، چون خوی ز روی معشوق
بیمش ز دل گریزان، چون دل ز دست عاشق
رخش جلالتش را، ازپیش و پس همیشه؛
اقبال بوده قاعد، توفیق بوده شائق
تیغش بسر فشانی، دستش بدر فشانی؛
بر رستم است غالب، بر حاتم است فائق
یال و دم سمندش، سر حلقه ی ذوائب
پیچ و خم کمندش، سر رشته ی علایق
در مرغزار کاشان، کآمد چو باغ رضوان
دشتش، تمام ریحان؛ کوهش، همه شقایق!
زد توسنش چو بهرام، بر ساحت دهی گام
وان ده خوایقش نام، خود خالی از خلایق
بی رنگ کشتزارش، چون روی زرد فاجر
بی آب چشمه سارش، چون چشم تنگ فاسق
از لطف بینهایت، آن منبع عنایت
بهر رفاه مخلوق، بهر رضای خالق
بر روی کار آورد، آبی گلاب پرورد؛
خوشبوی و روشن و سرد، شیرین و پاک و رائق
شد آن ده، از جنان به؛ بر رای آن جوان زه
کز همتش شد آن ده، آبادتر ز سابق
دیوان رمیده ز آنجا، دد پاکشیده ز آنجا
جغدان پریده ز آنجا، چون زاغ از خلایق
افروخته نسیمش، انداخته غمامش؛
از لاله ها مشاعل، وز سبزه ها نمارق
در راغها رونده، بس نهر آب صافی
در باغها فگنده، بس سایه نخل باسق
هر گل از آن چو لیلی، هر بلبلش چو مجنون
هر سرو او چو عذرا، هر قمریش چو وامق
چون خلق او، فضایش با هر تنی مناسب؛
چون طبع من، هوایش با هر کسی موافق
ای مهربان برادر بپذیر عذر آذر؛
کاین وصف تست در خور، این مدح تست لایق
غم بسته چون زمستان، بر من در گلستان؛
این برگ سبز بستان، از گلشن حقایق
ممدوح بس چو تو، لیک، واقف نه ازمحاسن؛
مداح بس چو من، لیک، آگه نه از دقایق
خواندم هزار دفتر، ز آنها یکی است قرآن؛
دیدم هزار جعفر، ز آنها یکی است صادق
القصه مصرعی خوش، گفتم برسم تاریخ
دایم روان بماند این آب در خوایق (۱۱۹۵ ه.ق)
تا هست هر جوادی، از شغل خود مباهی
تا هست هر سوادی با اصل خود مطابق
هم دل نفور بادت، از صحبت مخالف؛
هم چشم دور بادت، از چهرهٔ منافق
شمارهٔ ۲۹ - و له قطعه رحمه الله: ای خنک دی که از بهار افزونشمارهٔ ۳۱ - و له هزل: شعر مردان، بمدح نامردان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آرایش زمانه، آقا حسین کامد
طبعش ببحر مایل، دستش به جود شایق
هوش مصنوعی: آقا حسین تحت تاثیر تغییرات و زیباییهای زمانه قرار گرفته است، او با روحیهای روان و دلپذیر به دنیا نگاه میکند و آماده است تا با generosity و بخشندگیاش به دیگران کمک کند.
در کارهای بسته، فکرش کلید فاتح
بر سینه های خسته، نطقش طبیب حاذق
هوش مصنوعی: در کارهای دشوار و پیچیده، عقل و اندیشه همچون کلیدی است که درهای بسته را میگشاید. سخنش مانند درمانگری ماهر، آرامش و بهبودی را به دلهای خسته میبخشد.
سیمش ز دست ریزان، چون خوی ز روی معشوق
بیمش ز دل گریزان، چون دل ز دست عاشق
هوش مصنوعی: سیم در دست کسی است که به راحتی از دست میافتد، همانطور که خوی و رفتار فرد به خاطر زیبایی معشوق در حال تغییر است. ترس از دل شاداب، به خاطر عشق است، همانند این که دل عاشق از دست رفته است.
رخش جلالتش را، ازپیش و پس همیشه؛
اقبال بوده قاعد، توفیق بوده شائق
هوش مصنوعی: زیبایی و عظمت او همیشه تحت تأثیر اقبال و شانس بوده است، به طوری که فرصتها همیشه در خدمت او قرار داشته و آرزوها و خواستهها او را دنبال کردهاند.
تیغش بسر فشانی، دستش بدر فشانی؛
بر رستم است غالب، بر حاتم است فائق
هوش مصنوعی: تیغ او در زدن بیرحمانه است و دستش در کار بخشش به خوبی عمل میکند؛ بر رستم که قهرمان و فاتح است، پیروز میشود و بر حاتم که نامدار در سخاوت است، دست بالاتر دارد.
یال و دم سمندش، سر حلقه ی ذوائب
پیچ و خم کمندش، سر رشته ی علایق
هوش مصنوعی: یال و دم اسبش، آغاز کننده گیسوان پیچیدهاش است و این نیز نماد ارتباط و وابستگیاش میباشد.
در مرغزار کاشان، کآمد چو باغ رضوان
دشتش، تمام ریحان؛ کوهش، همه شقایق!
هوش مصنوعی: در دشت کاشان، همچون بهشتِ رضوان، همه جا پر از گلهای خوشبو و زیباست؛ کوهها نیز مملو از گلهای شقایق هستند!
زد توسنش چو بهرام، بر ساحت دهی گام
وان ده خوایقش نام، خود خالی از خلایق
هوش مصنوعی: زمانی که اسبش مانند بهرام نشانهدار و قوی بر سر زمین میگذارد، در حالی که کسانی که به خواب رفتهاند حتی نام او را نمیدانند و خود او از مردم تهی است.
بی رنگ کشتزارش، چون روی زرد فاجر
بی آب چشمه سارش، چون چشم تنگ فاسق
هوش مصنوعی: زمینش رنگی ندارد و همچون چهره زرد انسانی بدبخت است. چشمهاش هم مانند چشمان کسی است که در تنگنای فاسد و تنگدستی قرار دارد.
از لطف بینهایت، آن منبع عنایت
بهر رفاه مخلوق، بهر رضای خالق
هوش مصنوعی: از رحمت و مهربانی بیپایان، آن منبعی که به مخلوقات کمک میکند و باعث خوشنودی خالق میشود.
بر روی کار آورد، آبی گلاب پرورد؛
خوشبوی و روشن و سرد، شیرین و پاک و رائق
هوش مصنوعی: آب گلابی را به کار گرفت که خوشبو، روشن، خنک، شیرین و پاک است.
شد آن ده، از جنان به؛ بر رای آن جوان زه
کز همتش شد آن ده، آبادتر ز سابق
هوش مصنوعی: آن ده به بهشت تبدیل شد، به خاطر تدبیر و همت آن جوان، زیرا همت او موجب شد که آن ده بهتر از گذشته آباد شود.
دیوان رمیده ز آنجا، دد پاکشیده ز آنجا
جغدان پریده ز آنجا، چون زاغ از خلایق
هوش مصنوعی: دیوان و موجودات وحشی، که در آنجا بودند، دور شدند و جغدها نیز پریدهاند، مانند زاغهایی که از میان مردم فرار کردهاند.
افروخته نسیمش، انداخته غمامش؛
از لاله ها مشاعل، وز سبزه ها نمارق
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی میوزد و ابری را از میان برمیدارد؛ در حالی که لالهها مانند شمعهایی درخشانی هستند و چمنها جلوهای زنده و سرسبز دارند.
در راغها رونده، بس نهر آب صافی
در باغها فگنده، بس سایه نخل باسق
هوش مصنوعی: در مسیرهای سبز، آب زلالی در باغها جاری است و سایه درختان بلند نخل را میتوان دید.
هر گل از آن چو لیلی، هر بلبلش چو مجنون
هر سرو او چو عذرا، هر قمریش چو وامق
هوش مصنوعی: هر گلی مانند لیلی زیباست، هر بلبل به مهربانی مجنون میماند، هر سرو مانند عذرا elegant است و هر قمری به عشق و علاقه وامق شباهت دارد.
چون خلق او، فضایش با هر تنی مناسب؛
چون طبع من، هوایش با هر کسی موافق
هوش مصنوعی: خلق و خوی او به گونهای است که با هر شخصی تناسب دارد؛ همچنین روحیه من به گونهای است که با هر کسی همخوانی دارد.
ای مهربان برادر بپذیر عذر آذر؛
کاین وصف تست در خور، این مدح تست لایق
هوش مصنوعی: برادر عزیز، لطفاً عذر من را بپذیر؛ چرا که این توصیف و ستایش شایستهی مقام توست.
غم بسته چون زمستان، بر من در گلستان؛
این برگ سبز بستان، از گلشن حقایق
هوش مصنوعی: غم به اندازهی سرما و سردی زمستان بر من چیره شده است، در حالی که در این باغ پر نعمت و زیبایی هستم. این برگهای سرسبز از حقیقتهای عمیق و ارزشمند نشأت میگیرد.
ممدوح بس چو تو، لیک، واقف نه ازمحاسن؛
مداح بس چو من، لیک، آگه نه از دقایق
هوش مصنوعی: ممدوح (شخص مورد ستایش) تو بسیار خوب است، اما از ویژگیهای نیکوی خود آگاهی ندارد. و مداح (ستایشگر) من هم بسیار خوب میگوید، اما از جزئیات و ظرائف موضوع بیخبر است.
خواندم هزار دفتر، ز آنها یکی است قرآن؛
دیدم هزار جعفر، ز آنها یکی است صادق
هوش مصنوعی: خواندم هزاران کتاب، ولی فقط یکی از آنها قرآن است؛ و در میان هزاران شخص، تنها یکی است که از نظر صداقت برتر است.
القصه مصرعی خوش، گفتم برسم تاریخ
دایم روان بماند این آب در خوایق (۱۱۹۵ ه.ق)
هوش مصنوعی: در نهایت، به تصویری زیبا اشاره میکنم که قصد دارم در تاریخ ثبت کنم و این آب همیشه در یادها باقی بماند.
تا هست هر جوادی، از شغل خود مباهی
تا هست هر سوادی با اصل خود مطابق
هوش مصنوعی: تا زمانی که هر فرد بااستعدادی وجود دارد، از کار خود خسته نمیشود و از آن لذت میبرد. همچنین تا زمانی که هر فرد با سواد، با اصول و ارزشهای خود همخوانی دارد، در مسیر خود ادامه میدهد.
هم دل نفور بادت، از صحبت مخالف؛
هم چشم دور بادت، از چهرهٔ منافق
هوش مصنوعی: اگر دل تو از صحبت با کسانی که مخالف هستند ناراحت است، به همین ترتیب اگر چشم تو از دیدن چهرههای دو رو و منافق دوری کند، بهتر است.