گنجور

شمارهٔ ۲۸ - و له قطعه

دوشم که نسود دیده بر هم
از فُرقت جان گزای هاتف
تا روز ستاره میشمردم
در آرزوی لقای هاتف
غافل که ز روشنی گرو برد
از روی ستاره رای هاتف
وصل هاتف، که کام جان بود
میخواستم از خدای هاتف
ناگاه، خروس عرش برداشت
این زمزمه چون ندای هاتف
کان شب خیزان، تنفس الصبح
آمد وقت دعای هاتف
برخاستم و، به سجدهٔ شکر
جُستم ز خدا، بقای هاتف
چون سر از سجده برگرفتم
افتاد به سر هوای هاتف
در زاویهٔ هوا فگندم
دو چشم به ره چو های هاتف
از طرف افق دمید ناگاه
صبح از دمِ جانفزای هاتف
صبح شب تار من صباحی
آمد به زبان ثنای هاتف
در جی به کفش، همه لآلیش
از گوهر بحر زای هاتف
چون نافه خجسته نامه‌ای داشت
از خامهٔ مشکسای هاتف
مضمون، همه شکوهٔ صباحی
کو ناشده غمزدای هاتف
بیگانگی‌اش، چنانکه گویا
هرگز نشد آشنای هاتف
او نیز نوشته نامه‌ای نغز
در عذر خود از برای هاتف
چون بلبلِ بویِ گل شنیده
دیدم شده همنوای هاتف
گفتم که: نه، حق به جانب اوست
ای بیخبر از وفای هاتف
هاتف، چو غریب این دیار است
باید جستن رضای هاتف
این نامه که او نوشته، چون نیست
جز وصل تو مدعای هاتف
هر عذر که در جواب گفتی
بالله نبود سزای هاتف
عذری ز تو نشنود صباحی
هر کس باشد به جای هاتف

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوشم که نسود دیده بر هم
از فُرقت جان گزای هاتف
هوش مصنوعی: دیشب که نمی‌توانستم چشمانم را ببندم و خوابم نبرد، صدای یک ندا به من رسید که از جدایی جانکاه صحبت می‌کرد.
تا روز ستاره میشمردم
در آرزوی لقای هاتف
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ها را می‌شمردم، در آرزوی دیدار صدای نداگر بودم.
غافل که ز روشنی گرو برد
از روی ستاره رای هاتف
هوش مصنوعی: بی‌خبر از آنکه نور ستاره، حاصل پرتو روشنی است که از آن سرچشمه می‌گیرد.
وصل هاتف، که کام جان بود
میخواستم از خدای هاتف
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از خدای خود درخواست می‌کند که به او ارتباط نزدیک‌تری با حقیقت یا مفهوم زیبا و بالایی که می‌تواند روحش را سیراب کند، بدهد. او به دنبال سرنخی از چیزی است که روحش را به آرامش می‌رساند و حالتی از اتحاد و وصل را می‌جوید.
ناگاه، خروس عرش برداشت
این زمزمه چون ندای هاتف
هوش مصنوعی: ناگهان، خروس آسمان صدای این زمزمه را به‌گونه‌ای به گوش همه رساند که مثل ندای یک هاتف بود.
کان شب خیزان، تنفس الصبح
آمد وقت دعای هاتف
هوش مصنوعی: در زمان‌های گذشته، وقتی صبح فرا می‌رسید، افرادی که شب‌زنده‌داری کرده بودند، در حالت خواب و راحتی به سر می‌بردند و now it's time for prayers from the caller.
برخاستم و، به سجدهٔ شکر
جُستم ز خدا، بقای هاتف
هوش مصنوعی: از جا برخواستم و برای سپاسگزاری از خدا به سجده افتادم، چرا که صدای الهی را برای بقا و ادامهٔ زندگی شنیدم.
چون سر از سجده برگرفتم
افتاد به سر هوای هاتف
هوش مصنوعی: زمانی که از حالت سجده بیرون آمدم، ناگهان صدای یک ندا به سرم افتاد.
در زاویهٔ هوا فگندم
دو چشم به ره چو های هاتف
هوش مصنوعی: در گوشهٔ آسمان، نگاه پر از انتظاری دارم، مانند آوای فرشته‌ای که چیزی را نوید می‌دهد.
از طرف افق دمید ناگاه
صبح از دمِ جانفزای هاتف
هوش مصنوعی: ناگهان صبح از سمت افق سر زد و صدای دلنشینی مانند ندا و پیام آور به گوش رسید.
صبح شب تار من صباحی
آمد به زبان ثنای هاتف
هوش مصنوعی: به هنگام صبح، تاریکی شب من به پایان رسید و صدای ستایش از دهان ندا به گوشم رسید.
در جی به کفش، همه لآلیش
از گوهر بحر زای هاتف
هوش مصنوعی: در جیب کفش همه جواهراتش از گوهر دریا به صدا درآمده است.
چون نافه خجسته نامه‌ای داشت
از خامهٔ مشکسای هاتف
هوش مصنوعی: بسیار خوشحال و خجسته است که نامه‌ای از طرف پیامی خوشبو و زیبا به دست او رسید.
مضمون، همه شکوهٔ صباحی
کو ناشده غمزدای هاتف
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی صبحگاهی اشاره دارد که هنوز به وجود نیامده و پیام‌آور خوشحالی و شادی است. در واقع، اشاره به امیدها و خوشبینی‌هایی دارد که در دل صبح نوین نهفته‌اند و می‌تواند غم‌ها را از دل زدوده و به زندگی رونق بخشد.
بیگانگی‌اش، چنانکه گویا
هرگز نشد آشنای هاتف
هوش مصنوعی: بیگانگی او به حدی است که گویا هرگز با ندای دل آشنا نشده است.
او نیز نوشته نامه‌ای نغز
در عذر خود از برای هاتف
هوش مصنوعی: او هم نامه‌ای زیبا نوشته است تا بهانه‌ای برای سخنان هاتف بیاورد.
چون بلبلِ بویِ گل شنیده
دیدم شده همنوای هاتف
هوش مصنوعی: چون منظره‌ای از گل را دیدم، مانند بلبل شاد شده و صدای نغمه‌سرایی را شنیدم که در هماهنگی با آن زیبایی بود.
گفتم که: نه، حق به جانب اوست
ای بیخبر از وفای هاتف
هوش مصنوعی: گفتم که: نه، حق با اوست ای کسی که از صداقت و وفای هاتف بی‌خبری.
هاتف، چو غریب این دیار است
باید جستن رضای هاتف
هوش مصنوعی: هاتف، که مانند یک فرد بیگانه در این سرزمین به نظر می‌رسد، باید تلاش کند تا رضایت او جلب شود.
این نامه که او نوشته، چون نیست
جز وصل تو مدعای هاتف
هوش مصنوعی: این نامه‌ای که او نوشته، تنها دلیلش وصل شدن به توست.
هر عذر که در جواب گفتی
بالله نبود سزای هاتف
هوش مصنوعی: هر عذری که برای پاسخ خود آوردی، واقعاً سزاوار این نداکننده نبود.
عذری ز تو نشنود صباحی
هر کس باشد به جای هاتف
هوش مصنوعی: هر کس که در صبح به صدای هاتف گوش دهد، عذری از تو نمی‌شنود.