گنجور

شمارهٔ ۲۳ - فی المقطعات

الا ای نسیم سحر، پیش از آن
که خیزد به تکبیر بانگ خروس
روان شو ز گیلان به ملک عراق
که شاهان در آنجا نوازند کوس
دیاری که حسرت به خاکش برند
چه هند و چه ترک و چه روم و چه روس!
چو بر خطهٔ قم گذارت فتد؛
ز آبش دهان شوی و خاکش ببوس
که آن خطه خلوتگه فاطمه است
نموده است آن زهره آنجا خنوس
هم او را پدر هم برادر بود
شهنشاه بغداد و سلطان طوس
در آنجا بگو سید اسحق را
که ای کرده در صدر ایوان جلوس
صبا آمد و نامه‌ات باز داد
ز هجران دریغ، از جدایی فسوس!
مگو نامه، درجی و، در وی لآل؛
مگو نامه برجی و، در وی شموس!
تعالی الله، آن نامهٔ دل‌فریب
بنامیزد، آن قاصد چاپلوس
چه نامه؟ یکی لوح سیمین که ریخت؛
بر آن مشک تر، خامهٔ آبنوس!
چه قاصد؟ عیان از جبینش صفا؛
چو آیینهٔ زادهٔ فیلقوس!
دلت مخزن و، عقد نظمت گهر؛
دلت حجله و، فکر بکرت عروس!
در آن نامه‌ات بود از قم گله
که باشد شبت تیره، روزت غموس
مکن شکوه از دردمندان قم
که دهقان او هست فرفوریوس
نکوهش مفرما، کز افلاسشان
نباشد به تن جامهٔ زر لبوس
بود فارغ آن ماهی از قید دام
که بر پشت او نیست داغ فلوس
حرمگاه خیر البریه است قم
که خاکش عبیر است و آبش مسوس
در آنجا نشانی نبوده است و نیست
ز کیش یهود و ز دین مجوس
همه مردمش، پاک ز آلودگی؛
به جان چون عقول و، به تن چون نفوس
چو اصحاب صفه، صفا داده‌اند؛
تن از پشم اشتر، شکم از سبوس
نه محزون، که خیزد ز مخزن غبار؛
نه غمگین، که دارد در انبار سوس
در آن آستان ملک پاسبان
دعا کن مباش از اجابت یؤوس
که روبیم خاک درش، بالعیون؛
که گردیم بر درگهش بالرؤوس
فرستادم آن کش ز من خواستی
کند تا درین مطلبت پایبوس
ولی ریخت از شرم گستاخیم
ز رخ گاه یاقوت و، گه سندروس
الا تا به میخانهٔ آسمان
کواکب کشند از کف هم کؤوس
لب دوستت، باد چون گل ضحوک
رخ دشمنت ابرآسا عبوس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای نسیم سحر، پیش از آن
که خیزد به تکبیر بانگ خروس
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، قبل از این که به صدای خروس تکبیر بگوید، بیا.
روان شو ز گیلان به ملک عراق
که شاهان در آنجا نوازند کوس
هوش مصنوعی: برو به سرزمین عراق، زیرا در آنجا پادشاهان با محبت و عظمت به استقبال تو می‌آیند.
دیاری که حسرت به خاکش برند
چه هند و چه ترک و چه روم و چه روس!
هوش مصنوعی: سرزمین‌هایی که افرادی از هر قوم و نژاد بخواهند آن را به خاک بسپارند و در آن حسرت باید بمانند، فرقی نمی‌کند که آنها از هند باشند، ترک، رومی یا روس.
چو بر خطهٔ قم گذارت فتد؛
ز آبش دهان شوی و خاکش ببوس
هوش مصنوعی: اگر به سرزمین قم رسیدی، از آب آن بنوش و خاکش را بوسه‌باران کن.
که آن خطه خلوتگه فاطمه است
نموده است آن زهره آنجا خنوس
هوش مصنوعی: آن سرزمین آرامشگاه حضرت فاطمه است و در آنجا زهره (سیاره زهره) زیبایی و درخشش خاصی دارد.
هم او را پدر هم برادر بود
شهنشاه بغداد و سلطان طوس
هوش مصنوعی: شهنشاه بغداد و سلطان طوس، هم پدرش بود و هم برادرش.
در آنجا بگو سید اسحق را
که ای کرده در صدر ایوان جلوس
هوش مصنوعی: به او بگو که سید اسحاق در جایگاه بالای ایوان نشسته است.
صبا آمد و نامه‌ات باز داد
ز هجران دریغ، از جدایی فسوس!
هوش مصنوعی: باد صبا آمد و نامه‌ات را دوباره به من داد. از دوری‌ات افسوس می‌خورم و از جدایی ناراحتم!
مگو نامه، درجی و، در وی لآل؛
مگو نامه برجی و، در وی شموس!
هوش مصنوعی: نگو که در نامه چه چیزهایی نوشته شده و در آن گوهرهای گرانبهایی وجود دارد؛ همچنین نگو که در نامه خبرهای بزرگ و مهمی هست.
تعالی الله، آن نامهٔ دل‌فریب
بنامیزد، آن قاصد چاپلوس
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است، آن نامه‌ای که دل را فریب می‌دهد را او می‌نویسد و آن پیام‌آور چاپلوس نیز به او اشاره می‌کند.
چه نامه؟ یکی لوح سیمین که ریخت؛
بر آن مشک تر، خامهٔ آبنوس!
هوش مصنوعی: چه نامه‌ای؟ یک لوح نقره‌ای که بر روی آن با جوهر مشکی نوشته شده و قلمی از چوب آبنوس استفاده شده است!
چه قاصد؟ عیان از جبینش صفا؛
چو آیینهٔ زادهٔ فیلقوس!
هوش مصنوعی: چه پیامی؟ چهره‌اش به قدری روشن و صاف است که مثل آیینه‌ای می‌درخشد، مثل آینه‌ای که از سنگ گرانبهای فیلقوس ساخته شده باشد!
دلت مخزن و، عقد نظمت گهر؛
دلت حجله و، فکر بکرت عروس!
هوش مصنوعی: دل تو مانند مخزنی پر از جواهرات است و مانند خانه‌ای که عروسی در آن برپا شده. افکار و احساسات زیبای تو هم مانند عروس در این مجلس می درخشند.
در آن نامه‌ات بود از قم گله
که باشد شبت تیره، روزت غموس
هوش مصنوعی: در نامه‌ات از قم شکایتی بود که شب‌هایت تاریک و روزهایت غم‌انگیز است.
مکن شکوه از دردمندان قم
که دهقان او هست فرفوریوس
هوش مصنوعی: از افرادی که دچار درد و رنج هستند، گله نکن زیرا آن‌ها نیز دارای دلی پر احساس هستند و مثل دهقانی با زحمت زندگی می‌کنند.
نکوهش مفرما، کز افلاسشان
نباشد به تن جامهٔ زر لبوس
هوش مصنوعی: از سرزنش کردن بر حذر باش، زیرا فقر و ناداری آنها باعث نشده که لباس زرین بر تن داشته باشند.
بود فارغ آن ماهی از قید دام
که بر پشت او نیست داغ فلوس
هوش مصنوعی: آن ماهی از قید دام رهاست که رویش داغ فلوس ندارد.
حرمگاه خیر البریه است قم
که خاکش عبیر است و آبش مسوس
هوش مصنوعی: قم، مکانی مقدس و شایسته است که خاک آن بویی خوش دارد و آب آن گوارا و شیرین است.
در آنجا نشانی نبوده است و نیست
ز کیش یهود و ز دین مجوس
هوش مصنوعی: در آن مکان هیچ اثری از آیین یهود و دین زرتشتی وجود ندارد و نخواهد داشت.
همه مردمش، پاک ز آلودگی؛
به جان چون عقول و، به تن چون نفوس
هوش مصنوعی: همه افراد او از آلودگی پاک هستند؛ از نظر روح مانند عقل‌ها و از نظر جسم مانند نفس‌ها.
چو اصحاب صفه، صفا داده‌اند؛
تن از پشم اشتر، شکم از سبوس
هوش مصنوعی: افراد گروه صفه به سادگی و زهد زندگی می‌کنند؛ آن‌ها با لباس‌های پشمی و غذاهایی ساده، زندگی را می‌گذرانند.
نه محزون، که خیزد ز مخزن غبار؛
نه غمگین، که دارد در انبار سوس
هوش مصنوعی: نه دل‌شکسته است که از گرد و غبار بلند می‌شود؛ نه ناراحت است، چون در انبار نور و روشنی دارد.
در آن آستان ملک پاسبان
دعا کن مباش از اجابت یؤوس
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس، از دعا کردن غافل نشو و ناامید نباش که دعایت پذیرفته می‌شود.
که روبیم خاک درش، بالعیون؛
که گردیم بر درگهش بالرؤوس
هوش مصنوعی: ما بر درگاه او خاک پایش هستیم و با چشمان اشکبار، سرهایمان را به سوی او فرود می‌آوریم.
فرستادم آن کش ز من خواستی
کند تا درین مطلبت پایبوس
هوش مصنوعی: من کسی را فرستادم تا به خواسته‌ی تو رسیدگی کند و در این موضوع به تو خدمت کند.
ولی ریخت از شرم گستاخیم
ز رخ گاه یاقوت و، گه سندروس
هوش مصنوعی: از شرم بی‌ادبی‌ام، زیبایی‌ام را مانند یاقوت و گاهی مانند چوب صندل، پنهان کرده‌ام.
الا تا به میخانهٔ آسمان
کواکب کشند از کف هم کؤوس
هوش مصنوعی: بیا تا به میخانه‌ای که ستاره‌ها در آسمان هستند، ما هم از دست یکدیگر جام را به هم بدهیم.
لب دوستت، باد چون گل ضحوک
رخ دشمنت ابرآسا عبوس
هوش مصنوعی: لب‌های دوستت مانند گل خوشبو و شاداب است، در حالی که چهره دشمنت مانند ابرهای تاریک و عبوس به نظر می‌رسد.