گنجور

شمارهٔ ۲۴ - تاریخ زفاف ابوالفتح خان زند (۱۱۸۵ ه.ق)

المنه لله، که سراسر همه ایران
شد غیرت روضات جنان، رشک فرادیس
از عدل خداوند ظفرمند عدو بند
کز همت او رسم کرم یافته تأسیس
خاقان، فلک گاه، ملک جاه، که عیسی
سلطان کریم اسم کرم رسم، که ادریس
در سطح فلک، گشته دعا گوش بتسبیح؛
با خیل ملک، گشته ثنا جوش بتقدیس!
کز منظر او کور بود، چشم بد اندیش؛
وز کشور او، دور بود لشکر ابلیس!
رمال قضا، از اثر کوکب بختش؛
چون نصره و لحیان نگر و علقه و انکیس
د رکعبه، ز عدلش بود آسایش حجاج
در دیر، ز لطفش بود آرامش قسیس!
از یاوریش، باز دهد دانه ی عصفور؛
وز داوریش، شیر بود دایه ی جامیس
هم زابلیانش چو برد حمله، قدم بوس
هم برمکیانش، چو کشد سفره، قدح لیس
هم خانه بدوش، از غضبش، خسرو کابل؛
هم حلقه بگوش، از ادبش، والی تفلیس!
در نوبت شاهیش، ز ایران بولایات
غیر از خبر فتح نبردند جواسیس
چون تیر خدنگ است، ازو پشت ولی راست؛
چون پشت پلنگ است، از و روی عدو پیس!
فرزند جوانبخش، ابوالفتح بهادر
کز صولتش ابلیس کند توبه ز تلبیس
آن زاده ی جمشید، که در خرگه اقبال
آن سایه ی خورشید، که در حلقه ی تدریس
هم مهر علم داشت بفرقش، که تو بشتاب؛
هم تیر قلم داد بدستش، که تو بنویس!
بر خاک فتد، از علمش خنجر بهرام؛
بر باد رود از قلمش، دفتر برجیس
بودش، هوسن خطبه ی محجوبه ی عفت؛
میخواست سلیمان که شود همسر بلقیس
آراست یکی حجله، چو عشرتگه کاووس
کآنجا چو گل تازه کشد مهد فرنگیس
آن روز که میدید بمه مهر بتثلیث
ناهید نظر داشت بیرجیس بتسدیس
آن وقت که با زهره قمر بود مقارن
زان سان که به رامین زوفا رام شود ویس
مانند دو گوهر، بیکی رشته کشیدند؛
در مجلس عقد آمده چون هرمس و والیس
ناسفته دری، از صدف بحر معالی؛
نشکفته گلی، از چمن اهل نوامیس
دید و شد از آن مرسله پیدا گه تزویج
چید و شد از آن لخلخه فرما شب تعریس
از نغمه ی نی، نای غوانی، چو عنادل،
وز نشأه نی، روی سواقی چو طواویس
فارغ ز غم، آسوده ز فقر آمده مردم؛
کرده همه لبریز ز می کاس و ز زر کیس
می ریخته در ساغر زر، پیر خشن پوش
آویخته در رشته گهر، زال رسن ریس
هر کس به نثاری شده نازان بخود، آذر
کز مرتبه نازند به او اهل نوامیس
چون دید روا نیست نثاری نفرستد!
این قطعه که آراست بترصیع و به تجنیس
با نقد دعا کرد روان چامه ی تاریخ
شد جای سلیمان، بسرا پرده ی بلقیس

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

المنه لله، که سراسر همه ایران
شد غیرت روضات جنان، رشک فرادیس
هوش مصنوعی: سپاسگزاری برای نعمت‌های الهی، چرا که از دشت و دمن ایران، غیرت و شجاعت دیار بهشتی، به عنوان نمادی از جلال و عظمت، به اوج خود رسیده است.
از عدل خداوند ظفرمند عدو بند
کز همت او رسم کرم یافته تأسیس
هوش مصنوعی: خداوند با عدالت خود، دشمن را پیروز می‌کند و با تلاش و کوشش او، نشانه‌هایی از لطف و کرم پایه‌گذاری می‌شود.
خاقان، فلک گاه، ملک جاه، که عیسی
سلطان کریم اسم کرم رسم، که ادریس
هوش مصنوعی: در این بیت به عظمت و بزرگی شخصیت‌ها و مقاماتی اشاره شده است. خاقان و فلک نمادهای قدرت و پادشاهی هستند. همچنین به عیسی به عنوان یک سلطان کریم اشاره شده که به صفات نیکو و بخشندگی او اشاره دارد، در حالی که ادریس نیز فردی شناخته شده و محترم در فرهنگ‌های مختلف است. به طور کلی، این متن بر قدرت، عظمت و صفات برجسته افراد تأکید دارد.
در سطح فلک، گشته دعا گوش بتسبیح؛
با خیل ملک، گشته ثنا جوش بتقدیس!
هوش مصنوعی: در آسمان، دعاها همچون تسبیح در حال گردش هستند و همراه با انبوه فرشتگان، ستایش و پاکی به او تقدیم می‌شود.
کز منظر او کور بود، چشم بد اندیش؛
وز کشور او، دور بود لشکر ابلیس!
هوش مصنوعی: چشم‌های بدخواه از دید او ناتوان هستند و لشکر شیطان از سرزمین او دور است.
رمال قضا، از اثر کوکب بختش؛
چون نصره و لحیان نگر و علقه و انکیس
هوش مصنوعی: رشدیافته بر اساس تأثیرات ستاره بختش، همانند شخصیت‌های نیکو و شایسته، رفتار می‌کند و ویژگی‌هایی را از خود بروز می‌دهد که مناسب و ارزنده‌اند.
د رکعبه، ز عدلش بود آسایش حجاج
در دیر، ز لطفش بود آرامش قسیس!
هوش مصنوعی: آسایش حجاج در کعبه به خاطر عدالت آنجا است و آرامش کشیشان در کلیسا به خاطر لطف و محبت الهی می‌باشد.
از یاوریش، باز دهد دانه ی عصفور؛
وز داوریش، شیر بود دایه ی جامیس
هوش مصنوعی: از یاری او، دانه‌ی پرنده را برمی‌دارد و از قضاوت او، شیر محافظ جامیس می‌شود.
هم زابلیانش چو برد حمله، قدم بوس
هم برمکیانش، چو کشد سفره، قدح لیس
هوش مصنوعی: زمانی که زابلیان به او حمله کردند، او به احترامشان قدم می‌زند و وقتی برمکیان سفره را می‌چینند، او هم با آنان به شادی می‌نشیند و لیوان را بلند می‌کند.
هم خانه بدوش، از غضبش، خسرو کابل؛
هم حلقه بگوش، از ادبش، والی تفلیس!
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که با وجود مشکلات و بی‌ثباتی، خسرو کابل و والی تفلیس هرکدام به نوعی در موقعیت‌های خود با ثبات و استواری برخورد می‌کنند؛ یکی در نحوه‌ی زندگی‌اش و دیگری در نشان دادن ادب و احترام. به نوعی به ویژگی‌های شخصیتی و اجتماعی این دو اشاره می‌شود.
در نوبت شاهیش، ز ایران بولایات
غیر از خبر فتح نبردند جواسیس
هوش مصنوعی: در زمان فرمانروایی شاه، از ایران به کشورهای دیگر فقط خبر پیروزی جنگ‌ها را می‌فرستادن و هیچ اطلاع دیگری نداشتند.
چون تیر خدنگ است، ازو پشت ولی راست؛
چون پشت پلنگ است، از و روی عدو پیس!
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف ویژگی‌های دو نوع جانور می‌پردازد. ابتدا به صفت تیرگی و راست بودن اشاره کرده و می‌گوید که مانند تیر، یک طرف آن صاف و مستقیم است. سپس به جانوری دیگر اشاره می‌کند که دارای پشت قوی و پرقدرت است، و در نهایت به وضوح دلیلی برای ترس یا خطر از سوی دشمنان می‌آورد. این توصیف نشان‌دهنده ویژگی‌های خاصی در طبیعت و همچنین معنای جالبی از توانایی‌ها و رفتارهای موجودات زنده است.
فرزند جوانبخش، ابوالفتح بهادر
کز صولتش ابلیس کند توبه ز تلبیس
هوش مصنوعی: فرزند جوانبخش، ابوالفتح بهادر، که به خاطر وجود او شیطان هم از نیرنگ‌هایش پشیمان می‌شود.
آن زاده ی جمشید، که در خرگه اقبال
آن سایه ی خورشید، که در حلقه ی تدریس
هوش مصنوعی: در اینجا به یک شخص بزرگ و برجسته اشاره شده است که در جایگاهی خاص و معتبر قرار دارد. او مانند نوری در سایه خورشید می‌درخشد و در مقام آموزگاری یا راهنمایی مهم و تاثیرگذار است.
هم مهر علم داشت بفرقش، که تو بشتاب؛
هم تیر قلم داد بدستش، که تو بنویس!
هوش مصنوعی: او هم دانش و علم را بر سَر داشت، پس تو هم سریع عمل کن؛ هم قلم را به دستش دادند تا بنویسد، پس تو هم باید یادداشت کنی!
بر خاک فتد، از علمش خنجر بهرام؛
بر باد رود از قلمش، دفتر برجیس
هوش مصنوعی: اگر دانشش زمین‌گیر شود، مانند خنجر بهرام در خاک قرار می‌گیرد؛ و اگر قلمش برود، مانند دفتری از برجیس که به باد می‌رود.
بودش، هوسن خطبه ی محجوبه ی عفت؛
میخواست سلیمان که شود همسر بلقیس
هوش مصنوعی: او در آرزوی زنی پاکدامن بود؛ سلیمان می‌خواست که بلقیس همسرش شود.
آراست یکی حجله، چو عشرتگه کاووس
کآنجا چو گل تازه کشد مهد فرنگیس
هوش مصنوعی: یک حجله زیبا و دل‌انگیز آماده شده است، مانند جایی سرشار از شادی و لذت در داستان‌ها، جایی که مانند گل جدید، دلالت بر جوانی و تازگی دارد.
آن روز که میدید بمه مهر بتثلیث
ناهید نظر داشت بیرجیس بتسدیس
هوش مصنوعی: در روزی که او به تولد و زیبایی ناهید توجه می‌کرد، به نظر می‌رسید که زیبایی و جاذبه‌اش به حدی است که به او احساس حیرت و شگفتی می‌دهد.
آن وقت که با زهره قمر بود مقارن
زان سان که به رامین زوفا رام شود ویس
هوش مصنوعی: آن زمان که زهره به ماه نزدیک بود، حالتی به وجود آمد که ویس به رامین دل باخته و عاشق شد.
مانند دو گوهر، بیکی رشته کشیدند؛
در مجلس عقد آمده چون هرمس و والیس
هوش مصنوعی: دو نفر مانند دو گوهر با یکدیگر پیوند خورده‌اند؛ در مراسم ازدواج حضور یافته‌اند، مانند هرمس و والیس.
ناسفته دری، از صدف بحر معالی؛
نشکفته گلی، از چمن اهل نوامیس
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دنیا می‌آید، نیاز به زمان و شرایط مناسب دارد تا به کمال برسد. دریا و صدف نشان‌دهنده‌ی پتانسیل‌های نهفته هستند که هنوز شکوفا نشده‌اند. همچنین، گل در چمن به زیبایی و شکوفایی اشاره دارد، ولی فقط در صورتی که در محیط درست و مناسب قرار بگیرد. به عبارت دیگر، برای رسیدن به بهترین حالت، باید زمان مناسب و شرایط مساعد وجود داشته باشد.
دید و شد از آن مرسله پیدا گه تزویج
چید و شد از آن لخلخه فرما شب تعریس
هوش مصنوعی: او دید و از آن موضوع واضح شد که چگونه زناشویی را به سامان می‌رساند و از آن صدا و لحن، شب تأثیرگذار و خاصی به وجود آمد.
از نغمه ی نی، نای غوانی، چو عنادل،
وز نشأه نی، روی سواقی چو طواویس
هوش مصنوعی: از صدا و نغمه‌ی نی، به آواز دلنشینی می‌رسیدم، مانند بلبلانی که در باغ پرواز می‌کنند و از زندگی تازه‌ای برخوردارند، همان‌طور که طاووس‌ها با زیبایی و شکوه خود درخشان و جلب توجه می‌کنند.
فارغ ز غم، آسوده ز فقر آمده مردم؛
کرده همه لبریز ز می کاس و ز زر کیس
هوش مصنوعی: آدمی آزاد از غم و آسوده از فقر به دنیا آمده است؛ او همه را با شراب و پول پر کرده و مشغول کرده است.
می ریخته در ساغر زر، پیر خشن پوش
آویخته در رشته گهر، زال رسن ریس
هوش مصنوعی: پیرمردی با لباس‌های خشن و کهنه در حال ریختن نوشیدنی در جام طلایی است و در میان ریسمان‌های مروارید، مانند زالی که رشته را می‌ریسد، به کار خود ادامه می‌دهد.
هر کس به نثاری شده نازان بخود، آذر
کز مرتبه نازند به او اهل نوامیس
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را به ناز می‌گیرد و به زیبایی‌های خودش می‌بالد، باید بداند که کسانی که واقعا به او اهمیت می‌دهند، به خاطر شخصیت و وجود خود اوست، نه فقط به خاطر ظاهری که دارد.
چون دید روا نیست نثاری نفرستد!
این قطعه که آراست بترصیع و به تجنیس
هوش مصنوعی: هنگامی که دید که ارسال هدیه جایز نیست، دیگر چیزی ارسال نخواهد کرد! این قطعه‌ای است که با زیبایی و تحریر خاصی نوشته شده است.
با نقد دعا کرد روان چامه ی تاریخ
شد جای سلیمان، بسرا پرده ی بلقیس
هوش مصنوعی: با دعا و درخواست آگاهانه، روح شعر و تاریخ به جایگاه سلیمان رسیده است و بر پرده زیبایی بلقیس نشسته است.