گنجور

شمارهٔ ۱۸ - خواجه ی نوکیسه

شبی بخلوتی از چشم تنگ چشمان دور
نه هوشیار و نه مست و نه خفته نه بیدار
نشسته بودم و در سینه کینه یی نه ز کس
نشسته بودم و بر لب شکایتی نه ز یار
زبان بریده، ز ذکر جهان، مگر زدو ذکر؛
قدم کشیده ز کار جهان، مگر زدو کار
نخست، در طلب نعمت نیامده شکر
دگر ز خجلت جرم گذشته استغفار
که ناگهان، یکی از دوستان روحانی
ز در درآمد با جسم زار و جان نزار
بگریه گفت: تو هم حال من نمی پرسی
درین دیار، که یاری نپرسد از غم یار؟!
بآستین، ز رخش گرد رفتم و گفتم:
ز چیست گریه ات؟ ای از دلم ربوده قرار!
بگفت: داشتم از روزگار دوش غمی
که گر شمارمش امروز، تا بروز شمار
نگفته باشم از آنها، مگر کمی از بیش
نگفته باشم از آنها، مگر یکی ز هزار
میانه ی من و دل، گفتگو که شد، ناگاه
سحر بباغ مرا خضر ره نسیم بهار
بباغ رفتم و، هر سو نظاره میکردم
ز بخت بد، بیکی مجلسم فتاد گذار
خجسته مجلسی از خواجگان دو صف بسته
یکی غریب نواز و یکی ضعیف آزار
ستاده من متحیر درین میان ناگاه
ز لطف خواند مرا سوی خود یکی ز کنار
پس از سلام، بمجلس درآمدم به ادب؛
رخم ز خجلت زرد و دلم ز شرم فگار
بگوشه یی که نمودند جای، بنشستم
کشیده سر بگریبان غم، چو بوتیمار
ز کبر خواجه ی نوکیسه ی دنی زاده
ز هم نشینی من، آمدش همانا عار
درید بیجهتم پوستین ز کینه و کرد
بجرم شرکت نظم نظامیم آزار
علامت بد عالم، ز علم کرد اعلام؛
شعار ناخوش شاعر، ز شعر کرد اشعار
کنون بگو چکنم؟!- گفتمش : گناه ز تست،
فقیر را به غنی، مور را بمار چکار؟!
نه تو ز آدمی افزون، نه او ز شیطان کم
که وقت سجده که فرمودش ایزد جبار
چه گفت؟ - گفت ز تیره دلی و خودبینی
«خلقته من طین و خلقتنی من نار»

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی بخلوتی از چشم تنگ چشمان دور
نه هوشیار و نه مست و نه خفته نه بیدار
هوش مصنوعی: شبی در کنار هم، در فضایی صمیمی و آرام، چشمانم به دوردست خیره شده است. نه در حالت هوشیاری هستم، نه مست، نه خوابم و نه بیدار.
نشسته بودم و در سینه کینه یی نه ز کس
نشسته بودم و بر لب شکایتی نه ز یار
هوش مصنوعی: نشسته بودم و در دل خود کینه‌ای نداشتیم و از کسی هم شکایتی بر لب نیاورده بودم، حتی از محبوبم.
زبان بریده، ز ذکر جهان، مگر زدو ذکر؛
قدم کشیده ز کار جهان، مگر زدو کار
هوش مصنوعی: زبان خاموش است از یادگیری دنیا، مگر اینکه به یاد او باشد؛ و کارها نیز از فعالیت‌های دنیا دورند، مگر اینکه در مسیر او قرار گیرند.
نخست، در طلب نعمت نیامده شکر
دگر ز خجلت جرم گذشته استغفار
هوش مصنوعی: انسان ابتدا باید برای به دست آوردن نعمت‌ها تلاش کند و پس از آن، شاید به خاطر اشتباهات گذشته از خداوند طلب بخشش کند. برای او بهتر است که از خجالت، شکر نعمت‌ها را فراموش نکند.
که ناگهان، یکی از دوستان روحانی
ز در درآمد با جسم زار و جان نزار
هوش مصنوعی: ناگهان یکی از دوستان روحانی وارد شد، در حالی که جسمی نحیف و جانش به شدت آسیب دیده بود.
بگریه گفت: تو هم حال من نمی پرسی
درین دیار، که یاری نپرسد از غم یار؟!
هوش مصنوعی: او با گریه گفت: تو هم حال من را نمی‌پرسی در این سرزمین، که هیچ کس از درد و غم یار خود سوالی نمی‌کند؟
بآستین، ز رخش گرد رفتم و گفتم:
ز چیست گریه ات؟ ای از دلم ربوده قرار!
هوش مصنوعی: با آستینم، از روی تو دور شدم و پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟ ای کسی که آرامش را از دلم ربوده‌ای!
بگفت: داشتم از روزگار دوش غمی
که گر شمارمش امروز، تا بروز شمار
هوش مصنوعی: او گفت: دیروز غمی داشتم که اگر امروز بخواهم آن را بشمارم، تعدادش به روزی که آن را تجربه کردم می‌رسد.
نگفته باشم از آنها، مگر کمی از بیش
نگفته باشم از آنها، مگر یکی ز هزار
هوش مصنوعی: من درباره آنها چیزی نگفتم، جز اینکه شاید اندکی بیشتر از آنچه که باید گفته باشم، یا شاید تنها یکی از هزاران را بیان کرده‌ام.
میانه ی من و دل، گفتگو که شد، ناگاه
سحر بباغ مرا خضر ره نسیم بهار
هوش مصنوعی: در میان من و دل، وقتی که گفت و گویی آغاز شد، ناگهان در باغم نسیم بهاری مانند خضر به سمت من آمد.
بباغ رفتم و، هر سو نظاره میکردم
ز بخت بد، بیکی مجلسم فتاد گذار
هوش مصنوعی: به باغ رفتم و در هر طرف را نگاه می‌کردم. به خاطر بدشانسی، یک نفر به مجالس من وارد شد.
خجسته مجلسی از خواجگان دو صف بسته
یکی غریب نواز و یکی ضعیف آزار
هوش مصنوعی: در یک مجلس خوشحال‌کننده، گروهی از افراد برجسته گرد هم آمده‌اند. یکی از آنان به مهمانان بی‌کس و نیاز کمک می‌کند و دیگری به کسانی که ضعیف و آسیب‌پذیرند، آزار می‌رساند.
ستاده من متحیر درین میان ناگاه
ز لطف خواند مرا سوی خود یکی ز کنار
هوش مصنوعی: من در اینجا حیران و سـتاده بودم که ناگهان از روی لطف، یکی از نزدیکی‌ها مرا به سمت خود فراخواند.
پس از سلام، بمجلس درآمدم به ادب؛
رخم ز خجلت زرد و دلم ز شرم فگار
هوش مصنوعی: پس از سلام، به مجلس وارد شدم با نزاکت و ادب. رنگ صورتم از شرم زرد شده و دلم بسیار مضطرب و آشفته است.
بگوشه یی که نمودند جای، بنشستم
کشیده سر بگریبان غم، چو بوتیمار
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای که مشخص کرده بودند نشستم و سرم را به گریبان غم فرو بردم، مانند گیاهی که به شدت خم شده است.
ز کبر خواجه ی نوکیسه ی دنی زاده
ز هم نشینی من، آمدش همانا عار
هوش مصنوعی: به خاطر غرور و تکبر فردی که تازه به ثروت رسیده، نزد من احساس شرم می‌کند و این مسأله برای او ننگین است.
درید بیجهتم پوستین ز کینه و کرد
بجرم شرکت نظم نظامیم آزار
هوش مصنوعی: کینه‌ورزی باعث شده که من با ناراحتی و تلخی به دیگران آسیب بزنم، بی‌آنکه دلیلی منطقی برای این کار داشته باشم.
علامت بد عالم، ز علم کرد اعلام؛
شعار ناخوش شاعر، ز شعر کرد اشعار
هوش مصنوعی: علامت خراب بودن دنیا، از دانش مردم مشخص می‌شود؛ شعار ناپسند شاعر، از اشعارش پیداست.
کنون بگو چکنم؟!- گفتمش : گناه ز تست،
فقیر را به غنی، مور را بمار چکار؟!
هوش مصنوعی: الان بگو چه کار کنم؟! - من به او گفتم: گناه از خود توست، بیچاره را به ثروتمند چه کار داری؟! حشره را به چکش چه ارتباطی هست؟!
نه تو ز آدمی افزون، نه او ز شیطان کم
که وقت سجده که فرمودش ایزد جبار
هوش مصنوعی: نه تو از انسان بالاتر هستی و نه او از شیطان پایین‌تر، چون وقتی که خداوند بزرگ به او فرمان سجده داد، نشان‌دهنده‌ی مقام و جایگاه او است.
چه گفت؟ - گفت ز تیره دلی و خودبینی
«خلقته من طین و خلقتنی من نار»
هوش مصنوعی: چه گفت؟ گفت از دل تیره و خودپسندی‌اش: «تو را از خاک آفریدم و مرا از آتش ساخته‌ای.»