گنجور

شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه

خوش آمد این کهن رسمم از آنان
که خود را از بزرگان میشمارند
که چون بیرون روند از ملک ناچار
بجای خود، بزرگی باز دارند
که هر جا نخل بخل و ظلم بینند
کنند و تخم جود و عدل کارند
ز پا افتادگان را، دست گیرند؛
بکار دستگیری، پافشارند
بدرد بیدلان، درمان فرستند؛
بزخم بیکسان، مرهم گذارند
نه اینان، کز قضای آسمانی؛
کنون در شهر ایران شهریارند
بشمع مجلس دانش، نسیمند؛
بچشم مردم دانا، غبارند!
جهان کرده چو ابر تیر ماهی
سیاه و قطره یی هرگز نبارند
بشهری چون روند از شهری، آنجا
ز خود ناکس تری را برگمارند
کزان هر شیوه ی ناخوش که بینند
به نباش نخستین رحمت آرند
غرض، آیین مردی این نباشد
که مردان جان بنا مردان سپارند!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.