گنجور

شمارهٔ ۹۷

بربست محمل ماه من، از تن توانم می‌رود؛
غافل مباش ای همنشین از من که جانم می‌رود
از من نهان دل رفت و، من جایی گمانم می‌رود؛
کآرم گر از دل بر زبان، دانم که جانم می‌رود
دردا که تا از انجمن رفتی، برون چون جان ز تن؛
خوش کرده‌ای یک جای و من، صد جا گمانم می‌رود
باشد کز آن خلوت‌سرا، بینی روان روزی مرا؛
گویی که این مسکین چرا، از آستانم می‌رود؟!
از ننگ زاغ و جور خس، کنج قفس دارد هوس؛
گر بلبلی سوی قفس، از آشیانم می‌رود
خلقی ز بیم خوی او، بربسته رخت از کوی او؛
من کاش بینم روی او، تا کاروانم می‌رود
سوی چمن زان رفته من، کاو را ببینم نه سمن؛
اکنون چه مانم کز چمن، سرو روانم می‌رود؟!
از غیرتم خون شد درون، چون بشنوم از غیر چون؛
نامی که می‌غلتم به خون، چون بر زبانم می‌رود؟!
لب‌های آن شیرین‌پسر، دارد لبم از بوسه تر؛
چون می‌برم نام شکر، آب از دهانم می‌رود!
آذر پی صید من آن، سر حلقهٔ صیدافگنان
چون آورد بر کف عنان، از کف عنانم می‌رود!

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بربست محمل ماه من، از تن توانم می‌رود؛
غافل مباش ای همنشین از من که جانم می‌رود
هوش مصنوعی: بار و بندیل ماه من بسته شده و از قدرت من کاسته می‌شود؛ ای همنشین، غافل نباش که جانم در حال رفتن است.
از من نهان دل رفت و، من جایی گمانم می‌رود؛
کآرم گر از دل بر زبان، دانم که جانم می‌رود
هوش مصنوعی: دل من از من دور شده و نمی‌دانم کجا رفته است؛ اما اگر احساسم را بیان کنم، می‌دانم که جانم نیز از من خواهد رفت.
دردا که تا از انجمن رفتی، برون چون جان ز تن؛
خوش کرده‌ای یک جای و من، صد جا گمانم می‌رود
هوش مصنوعی: عجب که وقتی از جمع ما رفتی، انگار جان از بدن جدا شده است؛ تو در جایی آرام گرفته‌ای و من در هر گوشه‌ای گمان می‌کنم که هنوز در کنارم هستی.
باشد کز آن خلوت‌سرا، بینی روان روزی مرا؛
گویی که این مسکین چرا، از آستانم می‌رود؟!
هوش مصنوعی: شاید از آن مکانی که خلوت و آرامش دارد، روزی مرا ببینی؛ و در دل بگویی این بیچاره چرا از کنار من دور می‌شود؟
از ننگ زاغ و جور خس، کنج قفس دارد هوس؛
گر بلبلی سوی قفس، از آشیانم می‌رود
هوش مصنوعی: زاغ به خاطر ننگ و ستم خس، به گوشه قفس تمایل دارد؛ اگر بلبلی به سمت قفس برود، از آشیانش دور می‌شود.
خلقی ز بیم خوی او، بربسته رخت از کوی او؛
من کاش بینم روی او، تا کاروانم می‌رود
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از رفتار او، مردم از حضور در کوی او دوری می‌کنند. من آرزو دارم که فقط یک‌بار چهره‌اش را ببینم، در حالی که کاروان من در حال حرکت است.
سوی چمن زان رفته من، کاو را ببینم نه سمن؛
اکنون چه مانم کز چمن، سرو روانم می‌رود؟!
هوش مصنوعی: به سمت چمن می‌روم تا آن کسی را ببینم که به خاطرش رفته‌ام، دیگر خبری از سمن نیست. حالا چه کنم که خودم از چمن دور می‌شوم و سرو روانم می‌رود؟
از غیرتم خون شد درون، چون بشنوم از غیر چون؛
نامی که می‌غلتم به خون، چون بر زبانم می‌رود؟!
هوش مصنوعی: از شدت غیرت و ناراحتی درونم به خون نشسته‌ام، وقتی به غیرت و غیرت‌مندان فکر می‌کنم؛ نامی که با احساسات عمیق من گره خورده و به یادم می‌آید، چگونه بر زبانم جاری می‌شود؟!
لب‌های آن شیرین‌پسر، دارد لبم از بوسه تر؛
چون می‌برم نام شکر، آب از دهانم می‌رود!
هوش مصنوعی: لب‌های آن جوان خوش‌صدا باعث شده که لب من از بوسه خیس شود؛ هر بار که نام شکر را می‌برم، آب دهانم راه می‌افتد!
آذر پی صید من آن، سر حلقهٔ صیدافگنان
چون آورد بر کف عنان، از کف عنانم می‌رود!
هوش مصنوعی: شعله‌های آتش حضور او همچون شکارچیان، به سادگی مرا به دام انداخته‌اند. هنگامی که او با قدرت خود مرا در دست می‌گیرد، حس می‌کنم که از دستم می‌رود و نمی‌توانم بر آن تسلط داشته باشم.

حاشیه ها

1402/03/11 21:06
آواز بی نام

بیت نهم این شعر خطرناک به نظر میاد.

1403/08/15 12:11
سروش ‌

دردا که تا از انجمن، رفتی برون چون جان ز تن

خوش کرده‌ای یک جای و من، صد جا گمانم می‌رود...