شمارهٔ ۹۴
دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود
من در خمار بودم و، می در سبو نبود
پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟!
غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!
جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب
او را مکش، که ناله ی من بود، ازو نبود!
دوش آمدم که پای تو بوسم، ز بیم غیر
راهی بخلوت توام از هیچ سو نبود
میخوردم از فراق تو خون دوش وقت مرگ
یعنی که بیتو آب خوشم در گلو نبود
قاصد بگو: ز دوریت آذر سپرد جان
ور گوید: از منش گله یی بود، گو نبود!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود
من در خمار بودم و، می در سبو نبود
هوش مصنوعی: دیروز شب، وقتی در مجلسی بودم، نتوانستم صحبت کنم و در حال مستی بودم و نوشیدنیای در ظرف نبود.
پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟!
غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!
هوش مصنوعی: سوال کرد: نمیدانم در دل تو چه آرزویی وجود دارد؟ غافل از اینکه در دل من جز همین آرزو چیز دیگری نیست!
جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب
او را مکش، که ناله ی من بود، ازو نبود!
هوش مصنوعی: گناه سگ تو نیست؛ اگر شب او را بیدار کردی، او را نکش. زیرا صدای نالهی من بود که از او بلند شد، نه اینکه او خودش این درد را ایجاد کرده باشد!
دوش آمدم که پای تو بوسم، ز بیم غیر
راهی بخلوت توام از هیچ سو نبود
هوش مصنوعی: شب گذشته به عشق تو آمدم تا پای تو را ببوسم، اما به خاطر ترس از دیگران، راهی به خلوت تو نداشتم و از هیچ سمتی نتوانستم نزدیک شوم.
میخوردم از فراق تو خون دوش وقت مرگ
یعنی که بیتو آب خوشم در گلو نبود
هوش مصنوعی: در حسرت تو چنان رنج میبردم که حتی در آخرین لحظات زندگیام، توانایی نوشیدن آب را نیز نداشتم.
قاصد بگو: ز دوریت آذر سپرد جان
ور گوید: از منش گله یی بود، گو نبود!
هوش مصنوعی: ای پیامآور بگو: از دوری تو آتش بر جانم افتاده است. اگر بپرسند که آیا از من گلهای داری، بگو که هیچ گونه شکایتی نیست!