گنجور

شمارهٔ ۸۹

شب پره کو روز آفتاب نبیند
روشنی دیده جز بخواب نبیند
وادی عشق است، از فریب حذر کن؛
تشنه در این دشت جز سراب نبیند
ساکن بزم تو، قدر وصل نداند
گرچه در آب است ماهی، آب نبیند
محتشمان را، چه آگهی ز غم دل؟!
چشم هما گنج در خراب نبیند
آنکه بداغ فراق سوخته جانش
ز آتش دوزخ دگر عذاب نبیند
تا ز پی آهوی ختن نرود کس
جیب و بغل پر ز مشک ناب نبیند
من ز ادب ننگرم بروی وی آذر
یار بسوی من، از حجاب نبیند!

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب پره کو روز آفتاب نبیند
روشنی دیده جز بخواب نبیند
هوش مصنوعی: ملخ شب، در طول شب نمی‌تواند نور روز را ببیند و در واقع چشمانش فقط خواب را می‌بیند.
وادی عشق است، از فریب حذر کن؛
تشنه در این دشت جز سراب نبیند
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، از فریب‌های مختلف دوری کن؛ زیرا در این بیابان، جز آب‌تنی دروغین هیچ چیز دیگری نمی‌بینی.
ساکن بزم تو، قدر وصل نداند
گرچه در آب است ماهی، آب نبیند
هوش مصنوعی: کسی که در محفل تو حضور دارد، از ارزش وصال آگاه نیست. هرچند ماهی در آب است، اما از آن خبری ندارد.
محتشمان را، چه آگهی ز غم دل؟!
چشم هما گنج در خراب نبیند
هوش مصنوعی: مردان محترم هرگز از غم دل باخبر نیستند. چشم پرندگان زیبایی مانند هما نمی‌تواند ثروت و لذت را در خرابی‌ها ببیند.
آنکه بداغ فراق سوخته جانش
ز آتش دوزخ دگر عذاب نبیند
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر جدایی از معشوق به شدت رنج می‌کشد، دیگر عذاب دیگری را نخواهد چشید، حتی عذاب آتش دوزخ.
تا ز پی آهوی ختن نرود کس
جیب و بغل پر ز مشک ناب نبیند
هوش مصنوعی: تا وقتی که کسی به دنباله آهوی ختن نرود، جیب و آغوش پر از مشک خالص را نخواهد دید.
من ز ادب ننگرم بروی وی آذر
یار بسوی من، از حجاب نبیند!
هوش مصنوعی: من به خاطر رعایت ادب، به صورت او نگاه نمی‌کنم. گرچه آتشِ زیبایی‌اش به سمت من می‌آید، اما او به دلیل حجابش مرا نمی‌بیند.