گنجور

شمارهٔ ۸۷

خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند
یار کسی نمی‌شود، یاری کس نمی‌کند
سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان
تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی‌کند
در چمنی که می‌زند زاغ ترانه بر گلش
نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمی‌کند
نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری
آنچه تو دزد می‌کنی، هیچ عسس نمی‌کند
جذبهٔ عشق می‌کشد، از پی ناقه قیس را؛
ورنه رفیق لیلیش بانگ جرس نمی‌کند
از سر کویت ای پسر، آذر زود رنج اگر
رخت برون کشد دگر، روی به پس نمی‌کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خو به جفا نگار من، کرده و بس نمی‌کند
یار کسی نمی‌شود، یاری کس نمی‌کند
هوش مصنوعی: نگار من با بی‌رحمی خود به من ظلم می‌کند و هیچ‌گاه این کار را متوقف نمی‌کند؛ او هیچ‌گاه در دوستی صادق نیست و به یاری دیگری نمی‌آید.
سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان
تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمی‌کند
هوش مصنوعی: باغبان با بی‌رحمی خود، در زمانی که گل‌ها در شکوفایی هستند، به خاطر مراقبت از پرندگان، به یاد قفس نمی‌افتد و این نشان می‌دهد که او بر درد و رنج دیگران تمرکز ندارد.
در چمنی که می‌زند زاغ ترانه بر گلش
نیست عجب که بلبلش، نغمه هوس نمی‌کند
هوش مصنوعی: در چمنی که زاغ آواز می‌خواند، جای تعجب نیست که بلبل به آواز دلخواهش رغبت نمی‌کند.
نقد دلم ز کف بری، جان دهیم ز دلبری
آنچه تو دزد می‌کنی، هیچ عسس نمی‌کند
هوش مصنوعی: دل من را از دستم بگیر، ما جانمان را به خاطر محبت تو فدای می‌کنیم. هر کاری که تو به طور پنهانی انجام می‌دهی، هیچ کسی در این مورد کنجکاوی نمی‌کند.
جذبهٔ عشق می‌کشد، از پی ناقه قیس را؛
ورنه رفیق لیلیش بانگ جرس نمی‌کند
هوش مصنوعی: عشق، قیس را به‌سوی لیلی می‌کشاند، در غیر این صورت رفیق او صدا و ندا نمی‌دهد.
از سر کویت ای پسر، آذر زود رنج اگر
رخت برون کشد دگر، روی به پس نمی‌کند
هوش مصنوعی: از سر کوی تو، ای پسر، آذر زود به مشکلات دچار می‌شود. اگر روزی رخت خود را جمع کند و برود، هرگز به عقب بازنمی‌گردد.