گنجور

شمارهٔ ۷۸

ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛
که از شکایت اغیار هم زبان بستند
گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی
زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند
بترس ز آه شهیدان، نه ساکنان سپهر
گشاده دست تو درهای آسمان بستند
ز من مرنج، دو روزی بباغ اگر نایم
پرم بکنج قفس ای هم آشیان بستند
ز باغ عشق، نبردم بری ز پرورشت؛
نبسته دسته گلی، دست باغبان بستند
چه شکوه سرکنم از دلبران؟ همان گیرم
بوعده های دروغم دگر زبان بستند!
به مصر رفت ز کنعان هزار کس آذر
که گاه آمدنش، راه کاروان بستند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛
که از شکایت اغیار هم زبان بستند
هوش مصنوعی: ستم‌دیده‌ها چنان تحت فشار قرار گرفته‌اند که دیگر نمی‌توانند از خود شکایت کنند و حتی از دور و بری‌های خود هم زبان به گلایه نمی‌گشایند.
گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی
زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند
هوش مصنوعی: به دیگران امیدوار نباش که نوید صبر و استقامت را بدهند؛ اگر دیدی که زبانشان به خاطر نارضایتی، خاموش شده، بدان که در مقابل چالش‌ها چه آزمایش‌هایی را پشت سر گذاشته‌اند.
بترس ز آه شهیدان، نه ساکنان سپهر
گشاده دست تو درهای آسمان بستند
هوش مصنوعی: از ناله‌های شهیدان بپرہیز، چون آنانی که در آسمان زندگی می‌کنند، درهای رحمت و فضل به روی تو بسته‌اند.
ز من مرنج، دو روزی بباغ اگر نایم
پرم بکنج قفس ای هم آشیان بستند
هوش مصنوعی: از من ناراحت نشو، من برای مدتی به باغ می‌روم و اگر در قفسم بیفتیم، تو هم در کنار من خواهی بود.
ز باغ عشق، نبردم بری ز پرورشت؛
نبسته دسته گلی، دست باغبان بستند
هوش مصنوعی: از باغ عشق چیزی برای تو نمی‌برم، چون هنوز رشد نکرده‌ای؛ اما باغبان دستانش را به گل‌های پرورش یافته بسته است.
چه شکوه سرکنم از دلبران؟ همان گیرم
بوعده های دروغم دگر زبان بستند!
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از معشوقان گلایه کنم؟ همان وعده‌هایی که به من دادند، اکنون دیگر از زبانشان خبری نیست!
به مصر رفت ز کنعان هزار کس آذر
که گاه آمدنش، راه کاروان بستند
هوش مصنوعی: هزار نفر از کنعان به مصر رفتند و در زمان آمدن آنها، مسیر عبور کاروان‌ها را مسدود کردند.