گنجور

شمارهٔ ۷۲

گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟!
گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!
بیش از همه شب، در شب آدینه کشم می؛
در میکده می تا شب آدینه نماند!
آیا بچه رو می نگری سوی من آن روز
کز خجلت خط، در کفت آیینه نماند؟!
کی جان برم از میکده، گر رخت برم؟ کاش
من مانم و این خرقه ی پشمینه نماند!
جز راز محبت، که شد آذر ز دلم فاش
کس گنج ندیده است بگنجینه نماند!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتا که: بسینه ز منت کینه نماند؟!
گفتم که: نه، این سینه بآن سینه نماند!
هوش مصنوعی: او گفت: آیا دیگر در سینه‌ام جایی برای کینه باقی نمانده است؟ من پاسخ دادم: نه، این سینه دیگر مثل آن سینه نیست.
بیش از همه شب، در شب آدینه کشم می؛
در میکده می تا شب آدینه نماند!
هوش مصنوعی: در شب جمعه بیش از هر شب دیگری به سر می‌برم و در میخانه تا شب جمعه ماندگار نمی‌شوم.
آیا بچه رو می نگری سوی من آن روز
کز خجلت خط، در کفت آیینه نماند؟!
هوش مصنوعی: آیا بچه را می‌بینی که به من نگاه می‌کند؟ همان روزی که از شرم، خط در آیینه‌اش نمانده بود؟
کی جان برم از میکده، گر رخت برم؟ کاش
من مانم و این خرقه ی پشمینه نماند!
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم از میکده بروم، اگر بخواهم از اینجا بروم؟ ای کاش من بمانم و این لباس پشمی از بین برود!
جز راز محبت، که شد آذر ز دلم فاش
کس گنج ندیده است بگنجینه نماند!
هوش مصنوعی: جز راز عشق، که در دل من آشکار شده است، هیچ کس گنجی را ندیده که به این ارزش برسد!