شمارهٔ ۷۱
از سینه دل رمید و بزلف تو رام ماند
مرغ از قفس پرید و گرفتار دام ماند
می گفتمش غم دل و، عمدا نکرد گوش؛
تا غیر آمد و، سخنم ناتمام ماند!
از ساقی سپهر فغان، کز جفای او
دوری بسر نرفت که جم رفت و جام ماند
ماهی ز طرف بام برآمد که تا سحر
بس چشم چون ستاره بر ان طرف بام ماند!
خسرو ز جام رشک ندانم چه زهر ریخت
فرهاد را بکام، که خود تلخکام ماند؟!
افسوس کآذر از ستم یار بیوفا
جان داد، لیک ازو نه نشان و نام نماند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از سینه دل رمید و بزلف تو رام ماند
مرغ از قفس پرید و گرفتار دام ماند
هوش مصنوعی: دل از عشق تو جدا شد و پرندهای که از قفس پرواز کرد، در دام دیگری گرفتار ماند.
می گفتمش غم دل و، عمدا نکرد گوش؛
تا غیر آمد و، سخنم ناتمام ماند!
هوش مصنوعی: به او گفتم که از درد دل من بشنود، اما عمداً توجه نکرد؛ تا اینکه شخص دیگری آمد و صحبت من ناتمام ماند!
از ساقی سپهر فغان، کز جفای او
دوری بسر نرفت که جم رفت و جام ماند
هوش مصنوعی: از ساقی آسمان به فریاد میآیم که از دوری و بیمهری او، مشکلاتم حل نشد. در حالی که جام باقی ماند، جم رفت.
ماهی ز طرف بام برآمد که تا سحر
بس چشم چون ستاره بر ان طرف بام ماند!
هوش مصنوعی: یک ماهی از طرف بام بالا آمد و تا صبح، چشمانش مانند ستارهها به آن طرف بام باقی ماند.
خسرو ز جام رشک ندانم چه زهر ریخت
فرهاد را بکام، که خود تلخکام ماند؟!
هوش مصنوعی: خسرو از جامی که باعث حسادت شده، نمیدانم چه زهر تلخی به فرهاد ریخت که او را به آرزویش نرساند و خود نیز در نهایت غمگین و تلخکام باقی ماند؟
افسوس کآذر از ستم یار بیوفا
جان داد، لیک ازو نه نشان و نام نماند
هوش مصنوعی: متأسفانه آذر به خاطر ظلم یار بیوفایش جان سپرد، اما از او نه ردپایی باقی ماند و نه نامی.