شمارهٔ ۷
کی بود کی، رو به خاک آستان آرم تو را؟!
نقد دل، با تحفهٔ جان ارمغان آرم تو را
قوت پروازم ای صیاد چون سوی تو نیست
آنقدر نالم، که سوی آشیان آرم تو را
چند غافل باشی از حال دلم؟ دل را کنون
از تو آرم در فغان، تا در فغان آرم تو را
گر نیارم گل ز باغ آوردت، ای مرغ قفس
چون روم آنجا، بیاد باغبان آرم تو را!
رخصت حرفی بده، ای بدگمان امشب؛ مگر
گویمت یک حرف و، بیرون از گمان آرم تو را
نالم اینک از تو، نالی چند از جانان دلا؟!
تو به جان آوردی او را، من به جان آرم تو را!!
رحمی امشب پاسبان را منع کن از تیغ من
تا چو آذر بندهای بر آستان آرم تو را!!
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کی بود کی، رو به خاک آستان آرم تو را؟!
نقد دل، با تحفهٔ جان ارمغان آرم تو را
هوش مصنوعی: کیست که زمان مشخصی را برای سجده و نزدیک شدن به تو تعیین کند؟ من همه احساسات و عشق خود را به عنوان هدیهای از دل و جانم برای تو میآورم.
قوت پروازم ای صیاد چون سوی تو نیست
آنقدر نالم، که سوی آشیان آرم تو را
هوش مصنوعی: ای صیاد، تو قوت پرواز منی، اما چون به سوی تو نمیتوانم بروم، چنان نالم که تو را به آشیانم برسانم.
چند غافل باشی از حال دلم؟ دل را کنون
از تو آرم در فغان، تا در فغان آرم تو را
هوش مصنوعی: چقدر بیخبر از احساسات من هستی؟ اکنون دل من از تو ناراحت است، تا بتوانم تو را نیز در این حالت قرار دهم.
گر نیارم گل ز باغ آوردت، ای مرغ قفس
چون روم آنجا، بیاد باغبان آرم تو را!
هوش مصنوعی: اگر نتوانم گلی از باغ برای تو بیاورم، ای پرنده قفس، چگونه میتوانم به آنجا بروم و تو را به یاد باغبان بیفکنم!
رخصت حرفی بده، ای بدگمان امشب؛ مگر
گویمت یک حرف و، بیرون از گمان آرم تو را
هوش مصنوعی: امشب به من اجازه بده که با تو صحبت کنم، ای کسی که به من بدگمان هستی؛ شاید بتوانم یک حرفی بزنم و تو را از اشتباهات و گمانهایت خارج کنم.
نالم اینک از تو، نالی چند از جانان دلا؟!
تو به جان آوردی او را، من به جان آرم تو را!!
هوش مصنوعی: من هماکنون از تو شکایت میکنم، ولی از معشوق به دل ناله نکن! تو او را به زندگی برگرداندی، حالا من به خاطر تو جان میدهم!
رحمی امشب پاسبان را منع کن از تیغ من
تا چو آذر بندهای بر آستان آرم تو را!!
هوش مصنوعی: امشب از پاسبان بخواه که اجازه ندهد کسی به من نزدیک شود تا بتوانم تو را مانند پیشکش، با احترام و محبت به درگاه خودم بیاورم.