شمارهٔ ۸
دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را
مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را
درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛
نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!
دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم
که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را
بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب
که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را
کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند
که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را!
توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛
که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟!
نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم
شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را
مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را
هوش مصنوعی: در لحظه مرگ، چون من که ناتوانم، اگر تو مرا زنده کنی، میتوانی تمام جهان را به خاطر حسادت من به چالش بکشی.
درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛
نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، محل من باید باشد ای گل، بلبل من! نه جغدی که در خرابهها آشیانه خوشی درست کرده است.
دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم
که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را
هوش مصنوعی: متأسفانه، عمرم صرف محبت و مهربانی شده است، اما نمیتوانم با دل بیعاطفم مهربان بشوم.
بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب
که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را
هوش مصنوعی: در بیابان عشق، نمیدانم امشب چه کسی مانند خضر (سخنگوی راه) در اینجا است، چون از هر طرف کاروانهایی را میبینم که راهشان را گم کردهاند.
کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند
که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را!
هوش مصنوعی: تو اکنون مرا از کوی خود راندی، ای گل. این کار به مانند این است که در فصل گل، باغبانی از باغ خود کسی را براند.
توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛
که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟!
هوش مصنوعی: من میدانم که تو به قدری قوی هستی، ای شکارچی، که اگر بخواهی میتوانی حتی از شکار ضعیفتر هم خون بگیری.
نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم
شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را
هوش مصنوعی: نمیخواهم از محله محبوبی که معشوقان آنجا هستند بروم، مگر این که شبی را ببینم که بر درگاه آنجا هیچ نگهبانی نباشد.