گنجور

شمارهٔ ۶۵

ما را دگری جز سگ او یار نباشد
او را اگر از یاری ما عار نباشد
چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند
از ضعف مرا قوت گفتار نباشد
میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه
کس نیست که از درد تو بیمار نباشد
فریاد، که در کوی تو از اهل وفا نیست
یک نامه که در رخنه ی دیوار نباشد
صیاد مرا، دل نکشد جانب گلشن؛
تا ناله ی مرغان گرفتار نباشد
کارم شده، احوال من از غیر چه پرسی؟!
بگذار بمیرم، بمنت کار نباشد
تا چند کنی شکوه ز بیطاقتی آذر؟!
خاموش، که همسایه، در آزار نباشد؟!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را دگری جز سگ او یار نباشد
او را اگر از یاری ما عار نباشد
هوش مصنوعی: برای ما هیچ دوستی جز سگ او نیست و اگر او از اینکه یار ما باشد خجالت نکشد.
چندان ستمم از تو خوش آید که چو پرسند
از ضعف مرا قوت گفتار نباشد
هوش مصنوعی: من آنقدر از تو رنج کشیده‌ام که وقتی از ضعف من سوال می‌کنند، دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
میلت به پرستاری کس نیست، وگرنه
کس نیست که از درد تو بیمار نباشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواستید به کسی دل ببندید و او را پرستاری کنید، می‌توانستم بگویم که هیچ کس نیست که از درد شما رنج نبرد.
فریاد، که در کوی تو از اهل وفا نیست
یک نامه که در رخنه ی دیوار نباشد
هوش مصنوعی: فریاد می‌زنم که در محله تو کسی از وفاداران نیست و حتی یک نامه هم نیست که در شکاف دیوار قرار گرفته باشد.
صیاد مرا، دل نکشد جانب گلشن؛
تا ناله ی مرغان گرفتار نباشد
هوش مصنوعی: صیاد من، قلبم به سمت باغ نمی‌کشد؛ تا وقتی که صدای ناله پرندگان اسیر نواخته می‌شود.
کارم شده، احوال من از غیر چه پرسی؟!
بگذار بمیرم، بمنت کار نباشد
هوش مصنوعی: من حال و روزم را کنونی از دیگران بپرس؛ چه فایده‌ای دارد؟ فقط بگذار بمیرم، دیگر نمی‌خواهم به کسی وابسته باشم.
تا چند کنی شکوه ز بیطاقتی آذر؟!
خاموش، که همسایه، در آزار نباشد؟!
هوش مصنوعی: چقدر دیگر از ناتوانی و نارضایتی خود شکایت می‌کنی؟ سکوت کن، چون همسایه‌ات نباید در آزار تو باشد.