گنجور

شمارهٔ ۶۱

کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر
راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد
آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم
گر نکرد او یاد من، سهل است، گاهی هم نکرد
تا رخ خود را بکس ننماید آن ماه تمام
بر نیامد شب ببامی، سیر ماهی هم نکرد!
بسکه بیخود در تمام عمر بود آذر ز عشق
سر نزد از وی ثوابی و گناهی هم نکرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
هوش مصنوعی: عاشق تو در آخرین لحظات زندگی‌اش، دلسوزی و شکایت نکرد، حتی وقتی که جان می‌داد، نه آهی کشید و نه به حرفی یا نگاهی توجه کرد.
آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر
راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد
هوش مصنوعی: هر چه که کردی، با من که درویش هستم، به حقی که محیط بر من است، می‌گویم، حتی یک گدا هم نمی‌تواند به مانند یک پادشاه عمل کند.
آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم
گر نکرد او یاد من، سهل است، گاهی هم نکرد
هوش مصنوعی: کسی که حتی یک لحظه هم از یاد او غافل نیستم، اگر او هر دم به یاد من نباشد، مهم نیست؛ گاهی اوقات هم ممکن است یاد من نکند.
تا رخ خود را بکس ننماید آن ماه تمام
بر نیامد شب ببامی، سیر ماهی هم نکرد!
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن ماه کامل رخ خود را نشان ندهد، شب تاریک همچنان ادامه دارد و حتی این ماه هم از آسمان عبور نکرده است!
بسکه بیخود در تمام عمر بود آذر ز عشق
سر نزد از وی ثوابی و گناهی هم نکرد
هوش مصنوعی: آذر به قدری در طول زندگی‌اش به عشق مشغول بود که از خود هیچ بهره‌ای نمی‌برد و نه کار خوبی انجام داد و نه کار بدی.