گنجور

شمارهٔ ۵۹

گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟!
زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!!
ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛
ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد!
آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را
خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد
شادم از باد صبا، گر با سگان آستان
عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد
حلقه حلقه کرده یی مشکین کمند زلف را
تا کشی در دام خود هر سو شکاری بگذرد
دیدی آذر، عاقبت گلچین این گلشن نداد
آن قدر فرصت، که بر بلبل بهاری بگذرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟!
زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!!
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای ماه، آیا ممکن است که بی دلیل از کمک و یاری خود دست بکشی؟ او به آرامی خندید و گفت: بله، ممکن است!
ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛
ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد!
هوش مصنوعی: خونم را ریخته‌ام و ای کاش که دلش از من آزرده شود؛ می‌ترسم از یادش بروم، همان‌طور که زمان می‌گذرد و فراموش می‌شود!
آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را
خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد
هوش مصنوعی: ای کاش در آن لحظه‌ای که مردم بر سر جنازه‌ی کسی که به ناحق کشته شده تجمع می‌کنند، قاتل از کنارشان به راحتی عبور کند و بی‌خبر بماند.
شادم از باد صبا، گر با سگان آستان
عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد
هوش مصنوعی: من از نسیم صبحگاهی خوشحال هستم، حتی اگر با سگ‌های درگاه صحبت کند و حال مرا به آن‌ها بگوید، زیرا که او از سرزمینی عبور می‌کند.
حلقه حلقه کرده یی مشکین کمند زلف را
تا کشی در دام خود هر سو شکاری بگذرد
هوش مصنوعی: زلف مشکی‌ات همچون حلقه‌هایی درهم تنیده است که هر کس را که به دام می‌کشی، در هر سو به شکار می‌گذارد.
دیدی آذر، عاقبت گلچین این گلشن نداد
آن قدر فرصت، که بر بلبل بهاری بگذرد
هوش مصنوعی: آذر، آیا ندیدی که در نهایت، چیدمان این باغ و گلستان به بلبل بهاری فرصتی نداد تا بتواند در آن بگذرد و لذت ببرد؟