شمارهٔ ۵۶
دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛
ستمکشی است که یار ستمگری دارد
بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛
که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!
ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر
سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!
شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم
شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!
چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم
بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!
گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم
که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!
براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است
که هر که گم شود، امید رهبری دارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛
ستمکشی است که یار ستمگری دارد
هوش مصنوعی: دل من از ظلم و ستم معشوقهام شکایت دارد؛ مثل کسی است که در عذابی است چون محبوبش خودش ظالم است.
بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛
که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!
هوش مصنوعی: به آن درخت، ای خدای عادل، از فصل پاییز آسیبی نرسان؛ چراکه زیر سایهاش پرندهای وجود دارد که بال ندارد!
ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر
سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!
هوش مصنوعی: از شدت شوق، دل همچون کبوتر بر سینه میتپد، آیا دلیلی برای این هیجان وجود دارد یا تنها به دنبال نامهای از کبوتر دیگری است؟
شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم
شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!
هوش مصنوعی: من چگونه از ظلم و ستم تو شکایت کنم، در حالی که لبهایم بسته است و کسی دیگر از ستم تو شکایت دارد؟
چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم
بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!
هوش مصنوعی: تو چه کسی هستی که هر بندهای را که میبینم، جز بندهی تو، پرورشدهندهی بندههاست؟
گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم
که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در دل من جا گرفت، به گونهای که تصمیم گرفتم صدفی را بشکنم که درونش گوهر ارزشمندی دارد!
براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است
که هر که گم شود، امید رهبری دارد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، آذر گم شده است. این راهی است که هر کس در آن گم شود، هنوز امید دارد که کسی او را راهنمایی کند.