گنجور

شمارهٔ ۵۴

عاشقم و، عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد
وای بحالم، ز بیکسی که بکویت
هیچکسم آگهی ز حال ندارد
چون ندهم تن بدوری تو، که از پی
روز فراقت، شب وصال ندارد
کام دل، از نخل قامت تو چه جویم؟!
خیر به جز حسرت، این نهال ندارد!
شکوه ی جورش کجا برم که شهیدم
کرده و از کرده انفعال ندارد؟!
خون اسیری کنون مریز که دانی
در صف محشر زبان لال ندارد
چون نکند ناله در شکنجه ی دامش
مرغ دل آذر فراغ بال ندارد؟!

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقم و، عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و عشق من پایدار است؛ رفتن من از کنار تو ممکن نیست.
وای بحالم، ز بیکسی که بکویت
هیچکسم آگهی ز حال ندارد
هوش مصنوعی: وای بر من! از تنهایی و بی‌کسی‌ام که هیچ‌کس از حال و روزم خبر ندارد.
چون ندهم تن بدوری تو، که از پی
روز فراقت، شب وصال ندارد
هوش مصنوعی: اگر بدنم را به دوری تو نسپارم، چگونه می‌توانم شب وصال را که بعد از روز فراق می‌آید، تجربه کنم؟
کام دل، از نخل قامت تو چه جویم؟!
خیر به جز حسرت، این نهال ندارد!
هوش مصنوعی: به چه چیزی می‌توانم از قامت تو برسم که دل را راضی کند؟! جز حسرت، این درخت به من چیزی ندارد!
شکوه ی جورش کجا برم که شهیدم
کرده و از کرده انفعال ندارد؟!
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم به عزا و شکایت از ظلم و ستم بروم، وقتی که او مرا شهید و بی‌حس کرده و هیچ قدرتی برای مقابله ندارم؟
خون اسیری کنون مریز که دانی
در صف محشر زبان لال ندارد
هوش مصنوعی: خون کسی را نریز که می‌دانی در روز قیامت نمی‌تواند حرفی بزند و از خود دفاع کند.
چون نکند ناله در شکنجه ی دامش
مرغ دل آذر فراغ بال ندارد؟!
هوش مصنوعی: اگر دل مرغی در قفس به خاطر درد و رنج ناشی از در بند بودنش ناله نکند، آیا می‌تواند آرزوی آزادی داشته باشد؟

حاشیه ها

1403/02/27 01:04
سیدمحمد جهانشاهی

خیر به جز حسرت، این نهال ندارد