شمارهٔ ۵۲
گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد
و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد
آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او
چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد
آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم
شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد
گفت، دیروز: شب آیم ببرت؛ آمد صبح
شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد
سرکند غیر چو بدگویی من، یا رب یار
نشنود، ور شنود زود فراموشش باد
صبح کز طلعت خورشید بخود مینازد
شرمی از پرتو آن طرف بناگوشش باد
روز محشر، چو جفای تو ز آذر پرسند
بدعا کوش که یا رب لب خاموشش باد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد
و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد
هوش مصنوعی: به او چیزی گفتم و امیدوار بودم که آن را فراموش کند و تمام آنچه را که از من نشنیده است نیز فراموش شود.
آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او
چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد
هوش مصنوعی: آن کسی که به بیخبری من از حضور او اشاره کرد، باید بگویم که چشم او مانند دزدی است که به قافلهی هوش و آگاهیام حمله میکند.
آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم
شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد
هوش مصنوعی: آن جوان زیبا و خوشپوشی که به خاطر ستمهایش چیزی نمیگویم، مرا از تحمل پیری و سختپوشی شرمنده میکند.
گفت، دیروز: شب آیم ببرت؛ آمد صبح
شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد
هوش مصنوعی: دیروز گفت که شب میآید، اما امروز صبح شرمندهام که دیر آمده است.
سرکند غیر چو بدگویی من، یا رب یار
نشنود، ور شنود زود فراموشش باد
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از من بدگویی کند، خداوند دانا است، و در صورتی که محبوبم بشنود، امیدوارم زود فراموش کند.
صبح کز طلعت خورشید بخود مینازد
شرمی از پرتو آن طرف بناگوشش باد
هوش مصنوعی: صبح که با طلوع خورشید زیباییاش را به نمایش میگذارد، باد از تابش نور آن طرف صورتش شرمسار است.
روز محشر، چو جفای تو ز آذر پرسند
بدعا کوش که یا رب لب خاموشش باد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که از خاطر تو و ستمهایی که بر من روا داشتی سوال شود، دعا کن که پروردگارا، او دیگر چیزی نگوید و سکوت کند.