گنجور

شمارهٔ ۵۱

وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد
بدام ماندم و از آشیان نکردم یاد!
گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا
پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!
اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛
نداشت در چمننم هرگز این اثر فریاد!
اگر چه گشت خراب آشیان کاسیر شدم
ولی شد از نفس دلکشم قفس آباد!
نه گل بشاخ و، نه بلبل در آشیان افسوس
که خاد با زغن افگنده عیش را بنیاد
خوش آنکه باد صبا، آتش گل افروزد؛
که آب دیده ی من، خاک باغ داد بباد
ولی بکنج قفس مانده من، چو آید گل
نوید آمدن او بمن که خواهد داد؟!

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد
بدام ماندم و از آشیان نکردم یاد!
هوش مصنوعی: به وفا توجه کن، چرا که من از صیاد وفاداری ندیده‌ام و به خاطر همین در دام او گرفتار شده‌ام و از آشیانه‌ام غافل مانده‌ام!
گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا
پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!
هوش مصنوعی: اگر دست وفا و دوستی گرم نیست و پایم به بند کشیده شده، چرا هیچ‌کس پر و بال مرا نبسته و نمی‌توانم آزاد شوم؟
اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛
نداشت در چمننم هرگز این اثر فریاد!
هوش مصنوعی: من در دام گرفتار شده‌ام و مردم از ناله‌هایم شکایت دارند؛ هرگز در باغم این اثر فریاد را نداشته‌ام!
اگر چه گشت خراب آشیان کاسیر شدم
ولی شد از نفس دلکشم قفس آباد!
هوش مصنوعی: با اینکه خانه‌ام خراب و ویران شد و به مشکلاتی دچار شدم، اما به وسیله نفس و وجود دل‌انگیزم، قفسم را آباد و سرسبز نگه داشتم.
نه گل بشاخ و، نه بلبل در آشیان افسوس
که خاد با زغن افگنده عیش را بنیاد
هوش مصنوعی: درختان گل بدون شکوفه و بلبل‌ها نیز در لانه‌ خود نیستند. افسوس که شرایطی پیش آمده که شادی و لذت تحت تأثیر قرار گرفته و به نوعی توسط یک پرنده زشت مخدوش شده است.
خوش آنکه باد صبا، آتش گل افروزد؛
که آب دیده ی من، خاک باغ داد بباد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که نسیم صبحگاهی، آتش شعله‌های گل را شعله‌ور کند؛ چرا که اشک‌های من، خاک باغ را به باد سپرده است.
ولی بکنج قفس مانده من، چو آید گل
نوید آمدن او بمن که خواهد داد؟!
هوش مصنوعی: در گوشه قفس که مانده‌ام، وقتی گل به من نوید آمدن او را می‌دهد، چه کسی قرار است به من کمک کند؟