گنجور

شمارهٔ ۵۰

نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت
که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت
فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت
بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!
در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم
که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت
نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم
که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت
به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛
که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت
پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما
بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت!
کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛
که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت
در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید
که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت
ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره
به کویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت
که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت
هوش مصنوعی: در شب بر خاک دراز می‌کشم و امیدوارم که در کوی تو کسی از دسته‌ام در روز نتواند بیاید و مزاحم ما شود.
فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت
بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!
هوش مصنوعی: این شب که به میهمانی تو می‌روم، از روی غیرتم مجبورم به دیگران نگاه نکنم، تا مبادا چشمم به تو نیفتد!
در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم
که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت
هوش مصنوعی: در این باغی که هر پرنده‌ای به دنبال گل می‌گردد، من آن پرنده‌ای هستم که وقتی روی هر گلی را می‌بینم، به یاد چهره‌ی تو می‌افتم.
نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم
که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت
هوش مصنوعی: اگر من از برگشتن تو به کوی خود ناراحت هستم، وقتی می‌بینم که دیگران هم به اندازه من از این موضوع دلخور هستند، احساس بهتری پیدا می‌کنم.
به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛
که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت
هوش مصنوعی: به زیبایی و جاذبه‌ات مجذوب شدم و زبانم بند آمده است، زیرا نمی‌خواهم با کسی غیر از تو صحبت کنم و می‌ترسم که در گفتگو با کسی دیگر، چشمان تو را که سخن می‌گویند، فراموش کنم.
پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما
بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت!
هوش مصنوعی: هر بار که دلم به سوی تو کشیده می‌شود، از درد و رنجی که حس می‌کنم خودم را عقب می‌کشم و با یاد تو به یاد خاطراتم می‌افتم.
کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛
که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بگم که جان دادن در عشق چقدر زیباست، حتی اگر به قیمت کشته شدن من تمام شود. بهتر است چنین سرنوشتی را بپذیرم تا اینکه تو به خاطر من زجر بکشی یا ناراحت شوی.
در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید
که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت
هوش مصنوعی: در آن مجلس هیچ‌کس از وضعیت من خبر ندارد. باید نگاهی به رقبایم بیندازم و نگاهی هم به تو.
ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره
به کویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی‌ات، امیدم به غیر تو به یکباره قطع می‌شود و هر سحر، شب به یاد تو مانند سگی به تو ناله می‌زنم.