گنجور

شمارهٔ ۴۹

من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت
وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی
خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل
چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید
بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است
آری ز عدل شاه است آبادی ولایت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت
وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
هوش مصنوعی: من از غم تو به دیگران شکایت می‌کنم، اما در دل، به طور پنهانی، تنها با تو سخن می‌گویم و دردهایم را روایت می‌کنم.
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی
خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
هوش مصنوعی: شخصی که از دست رفته است، گفت: درد عشق از همه چیز بهتر است. ای کاش این احساس از دل تو به دل من منتقل می‌شد.
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل
چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
هوش مصنوعی: ما به دنبال درمانی برای درد عشق هستیم؛ من و دل مانند گمراهانی که از یکدیگر راهنمایی می‌طلبند.
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید
بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
هوش مصنوعی: نباید از بنده و خدمتگزار خود غافل شوی، زیرا اگر من خطایی بکنم، ممکن است عواقب بدی برای تو داشته باشد.
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است
آری ز عدل شاه است آبادی ولایت
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو که به همه رسیده، دل‌ها را آرامش می‌بخشد و این نشان از عدالت تو است که باعث رونق و آبادانی سرزمین‌ها می‌شود.