شمارهٔ ۴۸
نهم به پای کسی سر، که سر نهاده به پایت
کنم فدای کسی جان، که کرده جان به فدایت
برآ، برای خدا، همچو مه به بام و نظر کن
ببین چگونه مرا میکشند زار برایت؟!
نشسته گرد ملالم به چهره بیتو و، ترسم
گمان برند که رخ سودهام به خاک سرایت!
مکن حذر کسی، گرچه از غرور جوانی
تو غافلی ز خدا، من سپردهام به خدایت
دل است جای تو و، بیدلان به دیر و حرم بین
تو در کجایی و جویند غافلان ز کجایت؟!
خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور
نمیکنند، که از من شنیدهاند وفایت
دوای درد ز مردن تو را، و من متحیر
که چیست درد تو آذر که مردن است دوایت؟!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نهم به پای کسی سر، که سر نهاده به پایت
کنم فدای کسی جان، که کرده جان به فدایت
هوش مصنوعی: من به پای کسی میافتم که سرش را به پای من گذاشته است و جان خود را نثار کسی میکنم که جانش را برای من فدای کرده است.
برآ، برای خدا، همچو مه به بام و نظر کن
ببین چگونه مرا میکشند زار برایت؟!
هوش مصنوعی: بیا، برای خدا، مثل ماه که در آسمان میدرخشد، نظر کن و ببین چطور به خاطر تو با دل خونین از غم زندگی میکنم.
نشسته گرد ملالم به چهره بیتو و، ترسم
گمان برند که رخ سودهام به خاک سرایت!
هوش مصنوعی: بیتو، غم و اندوه بر چهرهام نشسته و نگرانم که مبادا دیگران فکر کنند که من به زمین افتادهام و دیگر نشانی از زندگی ندارم.
مکن حذر کسی، گرچه از غرور جوانی
تو غافلی ز خدا، من سپردهام به خدایت
هوش مصنوعی: باید مراقب خودت باشی و از کسی دوری نکن، حتی اگر از غرور جوانیات غافل شوی. من به خداوند، پروردگار تو، اعتماد کردهام.
دل است جای تو و، بیدلان به دیر و حرم بین
تو در کجایی و جویند غافلان ز کجایت؟!
هوش مصنوعی: دل جایی است که تو قرار داری و بیدلان در معابد و اماکن مقدس به دنبال تو میگردند. در حالی که غافلان نمیدانند تو کجا هستی و در جستجوی تو هستند.
خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور
نمیکنند، که از من شنیدهاند وفایت
هوش مصنوعی: من خوشحالم که مردم به وفای تو اعتقاد دارند و فکر نمیکنند که من از جفایت صحبت کردهام، چون وفای تو را از من شنیدهاند.
دوای درد ز مردن تو را، و من متحیر
که چیست درد تو آذر که مردن است دوایت؟!
هوش مصنوعی: درمان آلام تو در مرگ توست، اما من در حیرتم که درد تو چیست که مرگ، درمان آن به حساب میآید؟