گنجور

شمارهٔ ۵

مرده بودم از غمت، بر سر رسیدی دی مرا؟
من ندیدم گر تو را، شادم که تو دیدی مرا
خون خود بخشیدمت، کز رشک وقت کشتنم؛
غیر چون کرد التماس من، نبخشیدی مرا
امشب و امروز، کز روی تو چشمم روشن است
در نظر ناید دگر ماهی و خورشیدی مرا
گفت: فردا ریزمت خون، هست فردا ای رقیب؛
روز نوروزی تو را، امشب شب عیدی مرا!
خسته بودم از غم، اکنون خسته تر گشتم ز رشک؛
چون تو از اغیار حال خسته پرسیدی مرا!
ناامیدی بین، که غیر امیدواریهای خود
گفت چندان، کز تو اکنون نیست امیدی مرا
بود از آب دیده ام راز دل آذر آشکار
آه اگر امروز در کویش کسی دیدی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرده بودم از غمت، بر سر رسیدی دی مرا؟
من ندیدم گر تو را، شادم که تو دیدی مرا
هوش مصنوعی: من از درد و غمت خیلی ناراحت و شکست‌خورده بودم، اما آیا با آمدنت به من نشان دادی؟ من تو را ندیدم، اما خوشحالم که تو من را دیدی.
خون خود بخشیدمت، کز رشک وقت کشتنم؛
غیر چون کرد التماس من، نبخشیدی مرا
هوش مصنوعی: من عاشقانه جانم را فدای تو کردم، زیرا بر اثر حسادت به مرگ من، هیچ‌کس به اندازه تو به من التماس نکرد که مرا ببخشی.
امشب و امروز، کز روی تو چشمم روشن است
در نظر ناید دگر ماهی و خورشیدی مرا
هوش مصنوعی: امشب و امروز، به خاطر وجود تو چشمانم پر از روشنی است و دیگر هیچ ماه و خورشیدی نمی‌تواند مرا به خود جلب کند.
گفت: فردا ریزمت خون، هست فردا ای رقیب؛
روز نوروزی تو را، امشب شب عیدی مرا!
هوش مصنوعی: شخصی به رقیبش می‌گوید: فردا خونت را می‌ریزم، امروز که شب عید من است، برای تو روز نوروز خواهد بود.
خسته بودم از غم، اکنون خسته تر گشتم ز رشک؛
چون تو از اغیار حال خسته پرسیدی مرا!
هوش مصنوعی: از غم و اندوه خسته بودم، اما حالا به خاطر حسادت و غبطه‌ای که به تو دارم، بیشتر خسته شدم؛ زیرا تو که از دیگران حال مرا پرسیدی، به حال من اهمیت ندادید!
ناامیدی بین، که غیر امیدواریهای خود
گفت چندان، کز تو اکنون نیست امیدی مرا
هوش مصنوعی: ناامیدی میان هست، زیرا غیر از ناامیدی‌های خودم دیگر حرفی برای گفتن ندارم و از تو اکنون امیدی ندارم.
بود از آب دیده ام راز دل آذر آشکار
آه اگر امروز در کویش کسی دیدی مرا
هوش مصنوعی: من در راز دل خود اشکی را از چشمانم ریخته‌ام. ای کاش امروز اگر کسی در کوی تو مرا دید، متوجه این راز شود.