گنجور

شمارهٔ ۴۵

گیرم بعجز دامنت و جان سپارمت
شاید که گامی از پی نعش خود آرمت
گر کشته رشکم، امشب از آن کو نمی روم
کز دل نیایدم برقیبان گذارمت
هر حرف گفتمت، ز رقیبان شنفتم آه؛
نامحرمی و، محرم خود میشمارمت!
تیغم زنی و، دم نزنم؛ آه چون کنم؟!
دانم که دشمن منی و دوست دارمت!
آذر ز حیله یار بدل بردن آمده است
امشب بپاسبانی دل می گمارمت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گیرم بعجز دامنت و جان سپارمت
شاید که گامی از پی نعش خود آرمت
هوش مصنوعی: بگذار دستت را بگیرم و جانم را در راهت فدای تو کنم، شاید بتوانم گامی در مسیر زندگیم به سوی تو بردارم.
گر کشته رشکم، امشب از آن کو نمی روم
کز دل نیایدم برقیبان گذارمت
هوش مصنوعی: اگر عشق و حسادت مرا نابود کند، از این کوچه نمی‌روم، چون نمی‌توانم از دل خود بر دوستانم بگذرم.
هر حرف گفتمت، ز رقیبان شنفتم آه؛
نامحرمی و، محرم خود میشمارمت!
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو گفتم، از رقبای خود شنیدم که برایم دردناک است؛ خود را نامحرم می‌دانم، ولی تو را محرم خود می‌شمارم.
تیغم زنی و، دم نزنم؛ آه چون کنم؟!
دانم که دشمن منی و دوست دارمت!
هوش مصنوعی: تو چنان ضربه‌ای به من می‌زنی که من حتی کلمه‌ای نمی‌توانم بگویم؛ حالا من چه کار کنم؟ می‌دانم که تو دشمن منی، اما با این حال تو را دوست دارم!
آذر ز حیله یار بدل بردن آمده است
امشب بپاسبانی دل می گمارمت
هوش مصنوعی: امشب آذر به خاطر نیرنگ یار آمده تا دل را محافظت کند، پس برای این کار تو را به خدمت می‌گمارم.