گنجور

شمارهٔ ۴۲

هر مرغ که میپرد ز بامت
گویم، بمن آورد پیامت!
خونم، که چو آب شد حلالت؛
گر با دگران خوری حرامت!
مپسند ستمگران بمحشر
خندند بزخم ناتمامت
خوش دانه بحیله میفشانی
از صید مگر تهی است دامت؟!
تو خواه ببخش و، خواه بفروش؛
زین کوی نمیرود غلامت!
ای دوست! مریز خون دشمن
کز دوست کشند انتقامت
شکر از آذر، شکایت از غیر؛
تا زین دو خوش آید از کدامت؟!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر مرغ که میپرد ز بامت
گویم، بمن آورد پیامت!
هوش مصنوعی: هر پرنده‌ای که از سقف خانه‌ام پرواز کند، به من خبری از تو می‌آورد!
خونم، که چو آب شد حلالت؛
گر با دگران خوری حرامت!
هوش مصنوعی: خون من که مانند آب شده و برای تو مجاز است، اگر با دیگران بخوری، برایت ممنوع خواهد بود!
مپسند ستمگران بمحشر
خندند بزخم ناتمامت
هوش مصنوعی: در روز قیامت، ناهنجاری‌ها و ظلم‌هایی که بر تو رفته، باعث خوشحالی ستمگران نخواهد شد. زخم‌هایی که هنوز درمان نشده‌اند، نمی‌توانند برای آن‌ها مایه خنده و شادی شوند.
خوش دانه بحیله میفشانی
از صید مگر تهی است دامت؟!
هوش مصنوعی: چرا با ترفندهایت از شکارها میزانی می‌کنی، در حالی که دام تو خالی است؟
تو خواه ببخش و، خواه بفروش؛
زین کوی نمیرود غلامت!
هوش مصنوعی: اگر بخواهی ببخشی یا بخواهی بفروشی، از این راه کسی نمی‌تواند غلام تو برود!
ای دوست! مریز خون دشمن
کز دوست کشند انتقامت
هوش مصنوعی: ای دوست! خون دشمنت را نریز که دوستان هم به خاطر انتقام، تو را خواهند کشت.
شکر از آذر، شکایت از غیر؛
تا زین دو خوش آید از کدامت؟!
هوش مصنوعی: شکرگزاری از آذر و نارضایتی از دیگران؛ حالا از کدام یک باید خوشحال باشی؟