شمارهٔ ۳۷
دوشم بپرسش آمد و تا لب گشود رفت
دردا که دیر آمد و، افغان که زود رفت
چون شاخ گل، بپهلوی من تا نشست، خاست؛
چون ماه نو، بدیده ی من تا نمود رفت!
بختم که سر ز خواب برآورده بود، خفت؛
سروی که سایه بر سرم افگنده بود رفت!
گفتم: کنم سجود بشکر قدوم او؛
دردا که بر نداشته سر از سجود رفت!
آمد زد آتشم بدل از آمدن، ولی
زآن پیشتر که خیزدم از سینه دود رفت
سودم جبین بخاک رهش، کآمد از کرم؛
ننشسته، از کنارم اما چه سود رفت!
نی نی نشسته بود و، حریفان بعرض حال
تا داستان شکوه ی آذر شنود، رفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوشم بپرسش آمد و تا لب گشود رفت
دردا که دیر آمد و، افغان که زود رفت
هوش مصنوعی: دیروز یک نفر نزد من آمد و تا خواست چیزی بگوید، رفت. آه که چقدر دیر آمد و چقدر زود رفت.
چون شاخ گل، بپهلوی من تا نشست، خاست؛
چون ماه نو، بدیده ی من تا نمود رفت!
هوش مصنوعی: وقتی که به من نزدیک شدی، مانند شاخهی گلی، آرام نشستی و بعد از آن برخاستی. و مثل ماه نو که در چشمم ظاهر میشود، ناگهان ناپدید گشتی.
بختم که سر ز خواب برآورده بود، خفت؛
سروی که سایه بر سرم افگنده بود رفت!
هوش مصنوعی: قسمت از بخت من که از خواب بیدار شده بود، خوابش برد؛ همان سرو قدبلندی که سایهاش بر سر من بود، رفته است!
گفتم: کنم سجود بشکر قدوم او؛
دردا که بر نداشته سر از سجود رفت!
هوش مصنوعی: گفتم که برای قدوم او با سجود شکرگزاری کنم؛ اما افسوس که سرم را از سجود برنداشت.
آمد زد آتشم بدل از آمدن، ولی
زآن پیشتر که خیزدم از سینه دود رفت
هوش مصنوعی: حضور او به گونهای بود که آتش در وجودم زبانه کشید، اما قبل از اینکه از جای خود بلند شوم، دودی از سینهام برخاست.
سودم جبین بخاک رهش، کآمد از کرم؛
ننشسته، از کنارم اما چه سود رفت!
هوش مصنوعی: من برای او به خاک میافتمان سر، همانطور که از لطف او آمده است؛ ولی او هنوز از کنار من نرفته است، اما این رفتن او برای من چه فایدهای دارد!
نی نی نشسته بود و، حریفان بعرض حال
تا داستان شکوه ی آذر شنود، رفت
هوش مصنوعی: نی نی آنجا نشسته بود و دوستانش به بیان احوالاتشان مشغول بودند تا داستان بزرگ و شکوه آذر را بشنوند و سپس رفتند.