گنجور

شمارهٔ ۳۳

دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردی دارم که گفتنی نیست
ور گفته شود شنفتنی نیست
هوش مصنوعی: من دردی دارم که نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم و حتی اگر بگویم، کسی نمی‌تواند آن را درک کند.
باغی است دلم ز داغت، اما
باغی که گلش شکفتنی نیست
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق به توست، اما این عشق مانند باغی است که در آن گلی نمی‌روید و شکوفا نمی‌شود.
داند همه کس غمم، که عشقت
گنجی است، ولی نهفتنی نیست
هوش مصنوعی: همه می‌دانند که من از عشق تو رنج می‌برم، چون عشق تو برای من مثل یک گنج باارزش است، اما نمی‌توانم آن را پنهان کنم.
افسانه ی وصل تا نباشد
چشمم شب هجر خفتنی نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که داستان وصل واقعی نشود، چشمانم نمی‌تواند در شب هجر آرام بگیرد.
گردی است در آستانت آذر
اما گردی که رفتنی نیست
هوش مصنوعی: در آستان تو، گردی وجود دارد که همچون آتش است، اما این گرد، ماندگار است و نمی‌تواند برود.