گنجور

شمارهٔ ۲۳

فتاده از پی دل کودکان و غوغائی است
تو هم بیا بتماشا که خوش تماشائی است
مرا که مرغ دلم، مانده در شکنجه دام؛
ازین چه سود که بیرون شهر صحرائی است؟!
گرانی از سر کوی تو زود خواهم برد
بیا که فرصت حرف، امشبی و فردایی است!
نه پند واعظت از ره برد، نه نغمه ی چنگ؛
میان مسجد و میخانه، بیخطر جایی است!
چرا ز مرگ بنالم بخود، که تربت من
بزیر سایه ی سرو بلند بالایی است؟!
فغان، که درد تو آذر بکس نیارد گفت
چو بنده‌ای که گرفتار عشق مولایی است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فتاده از پی دل کودکان و غوغائی است
تو هم بیا بتماشا که خوش تماشائی است
هوش مصنوعی: بچه‌ها در حال بازی و شادی هستند و فضای شاد و پرهیجانی را ایجاد کرده‌اند. تو هم بیاید و این نمایش زیبا را تماشا کن که بسیار دلپذیر و جذاب است.
مرا که مرغ دلم، مانده در شکنجه دام؛
ازین چه سود که بیرون شهر صحرائی است؟!
هوش مصنوعی: من که مانند پرنده‌ای در دل دچار درد و رنج هستم و در دام گرفتار شدم، از این چه فایده دارد که بیرون از شهر، جایی بیابم؟
گرانی از سر کوی تو زود خواهم برد
بیا که فرصت حرف، امشبی و فردایی است!
هوش مصنوعی: به زودی بار دیگر از نزدیکی‌های شما دور خواهم شد، پس بیایید که این فرصت برای گفت‌وگو و حرف زدن فقط برای امشب و فردا است!
نه پند واعظت از ره برد، نه نغمه ی چنگ؛
میان مسجد و میخانه، بیخطر جایی است!
هوش مصنوعی: هیچ یک از نصیحت‌های واعظ باعث تغییر مسیر تو نشد، نه آهنگ زیبای چنگ توانست تو را به فکر وادارد. جایی میان مسجد و میخانه وجود دارد که در آن می‌توان بدون دغدغه و خطر، به آرامش دست یافت.
چرا ز مرگ بنالم بخود، که تربت من
بزیر سایه ی سرو بلند بالایی است؟!
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر مرگ خود ناراحت باشم، در حالی که قبرم زیر سایه درخت سرو بلندی قرار دارد؟
فغان، که درد تو آذر بکس نیارد گفت
چو بنده‌ای که گرفتار عشق مولایی است
هوش مصنوعی: آه، که درد تو را هیچ کس نمی‌تواند بیان کند، مانند بنده‌ای که در دام عشق معشوق خود افتاده است.