شمارهٔ ۲۰۳
پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی؛
جرمی نداری آری، طفلی و بیگناهی
هر جا نسیمی آید، کز وی دلم گشاید؛
خوشدل شوم که شاید، پیکی رسد زراهی
رحمی، وگرنه ترسم از سوز دل چو شمعم؛
ریزد ز دیده اشکی، خیزد ز سینه آهی
ای آنکه با رقیبان، همصحبتی دمادم
دردم بجو زمانی، حالم بپرس گاهی
جای چو من گدایی، در بزم چون تو شاهی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی؛
جرمی نداری آری، طفلی و بیگناهی
هوش مصنوعی: اگر آدمهای بیگناه را به خاطر یک نگاه ناپسندگان تحت فشار قرار دهی، یعنی تو هیچ گناهی نداری و مثل یک کودک بیگناه هستی.
هر جا نسیمی آید، کز وی دلم گشاید؛
خوشدل شوم که شاید، پیکی رسد زراهی
هوش مصنوعی: هر جا نسیمی بیافتی، دلم شاد میشود؛ امیدوارم پیک خوشی از راه برسد.
رحمی، وگرنه ترسم از سوز دل چو شمعم؛
ریزد ز دیده اشکی، خیزد ز سینه آهی
هوش مصنوعی: اگر رحم کنی، که خوب است، وگرنه من از دل سوزانم مانند شمع، اشکی از چشمم میریزد و آوایی از سینهام بلند میشود.
ای آنکه با رقیبان، همصحبتی دمادم
دردم بجو زمانی، حالم بپرس گاهی
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه با رقیبانِ خود در حال گفتگو هستی، گاهی هم حال من را بپرس و از من احوالپرسی کن.
جای چو من گدایی، در بزم چون تو شاهی
هوش مصنوعی: در جایی که من فقیر و گدا هستم، در جشن و میهمانی تو که پادشاهی هستی.

آذر بیگدلی