شمارهٔ ۲۰۰
به یک ایما، همان که میدانی
برد از ما همان که میدانی
عارضت از بهار خط، چمن است
چمنآرا همان که میدانی
شمع، تو: ما، همین که میبینی
سرو، تو، ما همان که میدانی
رخت امشب ز حسن روز افزون
ماه و، فردا همان که میدانی
یوسف من، تو بردی از من دل؛
وز زلیخا همان که میدانی
از پس پرده گر نماید صبح
روی زیبا همان که میدانی
آیدش بر فراز بام سپهر
به تماشا همان که میدانی
بر سر نعشم آمدند آذر
همه، الا همان که میدانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به یک ایما، همان که میدانی
برد از ما همان که میدانی
هوش مصنوعی: با یک اشاره، همان چیزی که میدانی، از ما برداشت. همان چیزی که در ذهن توست.
عارضت از بهار خط، چمن است
چمنآرا همان که میدانی
هوش مصنوعی: چهرهی زیبایت مانند بهار است و همان کسی که میشناسی، به زیبایی آن چمن مینخشد.
شمع، تو: ما، همین که میبینی
سرو، تو، ما همان که میدانی
هوش مصنوعی: تو مانند شمعی هستی و ما نیز همانند تو. ما همان کسانی هستیم که تو به خوبی میشناسی.
رخت امشب ز حسن روز افزون
ماه و، فردا همان که میدانی
هوش مصنوعی: امشب زیباییهای ماه در حال افزایش است و فردا هم همان چیزی خواهد بود که تو میدانی.
یوسف من، تو بردی از من دل؛
وز زلیخا همان که میدانی
هوش مصنوعی: عزیز من، تو قلبم را از من گرفتی؛ و تو هم میدانی که زلیخا چه احساسی داشت.
از پس پرده گر نماید صبح
روی زیبا همان که میدانی
هوش مصنوعی: اگر صبحگاه چهرهی زیبا را نشان دهد، همانی است که تو میدانی و میشناسی.
آیدش بر فراز بام سپهر
به تماشا همان که میدانی
هوش مصنوعی: کسی که شاهد زیباییها و جذابیتهای آسمان است، همان کسی است که تو به خوبی او را میشناسی.
بر سر نعشم آمدند آذر
همه، الا همان که میدانی
هوش مصنوعی: در هنگام تشییع جنازهام همه آمدند جز کسی که تو از او خبر داری.

آذر بیگدلی