گنجور

شمارهٔ ۱۹۶

تا می نخوری، قد رخ زرد ندانی ؛
تا جان ندهی، فایده ی درد ندان ی
تا جان نرسد بر لبت، از حسرت پیغام
آن مژده که قاصد بمن آورد ندانی
تا صاحب محمل، دلت ازکفر نرباید
بیتابی مجنون ز پی گرد ندانی
تا سنگدلی، بر سر خاکت ننشیند
صبری که دلم در غم او کرد ندانی
گفتی که: کنی چاره ی درد دل آذر
افسوس که خاصیت این درد ندانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا می نخوری، قد رخ زرد ندانی ؛
تا جان ندهی، فایده ی درد ندان ی
هوش مصنوعی: تا زمانی که شراب نچشیده‌ای، نمی‌دانی که زیبایی و جذابیت به چه شکلی است؛ و تا زمانی که جان خود را فدای چیزی نکرده‌ای، معنای درد و رنج را درک نمی‌کنی.
تا جان نرسد بر لبت، از حسرت پیغام
آن مژده که قاصد بمن آورد ندانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانم به لب نرسد، از حسرتِ پیغامی که قاصد برایم آورد، نمی‌توانی بفهمی.
تا صاحب محمل، دلت ازکفر نرباید
بیتابی مجنون ز پی گرد ندانی
هوش مصنوعی: مدت زمانی که صاحب محمل (مسافر یا کسی که در مسیر سفر است) در سفر خود است، باید مراقب باشد که دلش از کافر شدن (از ایمان منحرف شدن) پرهیز کند. همچنین باید بدانید که شیدایی و بی‌تابی مجنون همواره در پی گرد و غبار و سختی‌های مسیر است، اما در میان این بی‌تابی، او از سرنوشت خود بی‌خبر است.
تا سنگدلی، بر سر خاکت ننشیند
صبری که دلم در غم او کرد ندانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی با بی‌رحمی بر روی قبرت ننشیند، تو نمی‌دانی دلم چقدر در غم او صبر کرده است.
گفتی که: کنی چاره ی درد دل آذر
افسوس که خاصیت این درد ندانی
هوش مصنوعی: گفتی که برای درمان درد دل آذر، چاره‌ای پیدا کنی. افسوس که نمی‌دانی این درد چه ویژگی‌هایی دارد.