گنجور

شمارهٔ ۱۸۵

دل ز یار کهن، مگر کندی
که بیاران تازه خرسندی؟!
آه، ای نخل سرکش از جورت
کآشیان مرا پراکندی
رشته ی جان ما گسست دریغ
که بزلف تو داشت پیوندی
بیتو یعقوبم، آگهی از حال
داشت، گرداشت چون تو فرزندی!
بنوازم، چه باشد ار بیند
بنده یی لطفی از خداوندی
بتلافی گریه ی تلخم
داشت در زیر لب شکرخندی
غیر را سوختی ازین غیرت
که بجان من، آتش افگندی!
مرد آذر ز هجر و از مرگش
نتوان یافت جز تو خرسندی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز یار کهن، مگر کندی
که بیاران تازه خرسندی؟!
هوش مصنوعی: آیا دل برای یاری کهنه‌ات را رها می‌کنی تا از دوستان جدیدت خوشنود باشی؟
آه، ای نخل سرکش از جورت
کآشیان مرا پراکندی
هوش مصنوعی: آه، ای نخل سرکش که خانه‌ام را از من دور کردی.
رشته ی جان ما گسست دریغ
که بزلف تو داشت پیوندی
هوش مصنوعی: رشته وجود ما از هم گسسته شد، افسوس که آن رشته به موهای تو اتصال داشت.
بیتو یعقوبم، آگهی از حال
داشت، گرداشت چون تو فرزندی!
هوش مصنوعی: من مانند یعقوب هستم که از حال فرزندش خبر داشت؛ تو نیز مانند فرزندی هستی که او به یاد تو می‌چرخد.
بنوازم، چه باشد ار بیند
بنده یی لطفی از خداوندی
هوش مصنوعی: اگر بنده‌ای از خداوند لطفی ببیند، چه اشکالی دارد که من هم او را نوازش کنم؟
بتلافی گریه ی تلخم
داشت در زیر لب شکرخندی
هوش مصنوعی: در حالی که در دل غمگین و ناراحت بودم، لبخندی شیرین و ظریف بر لبانم نشسته بود.
غیر را سوختی ازین غیرت
که بجان من، آتش افگندی!
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و حرص خودت، دیگران را عذاب دادی و به جان من آتش زدی!
مرد آذر ز هجر و از مرگش
نتوان یافت جز تو خرسندی
هوش مصنوعی: مرد آذر از جدایی و مرگ خود، جز خوشنودی تو را نمی‌تواند بیابد.