شمارهٔ ۱۸۴
از جفا، اهل وفا را بزبان آوردی
دل بجان، جان بلب و لب بفغان آوردی
خون خود میطلبند از تو جهانی، آری
رسم بیداد تو اول بجهان آوردی!
برده عشقت ز جوانان دل و، از پیران عقل؛
چه بلاها، بسر پیر و جوان آوردی؟!
خون شوی خون، که ز ناسازی جانان چندان
گفتی ای دل، که مرا نیز بجان آوردی!
رفته بود آذر از اندیشه ی بیداد بتان
بکناری و تو بازش بمیان آوردی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از جفا، اهل وفا را بزبان آوردی
دل بجان، جان بلب و لب بفغان آوردی
هوش مصنوعی: با ستم کردن بر اهل وفا، دل را به جان و جان را به شدت افسرده کردی و لبهای من را به فریاد وا داشتی.
خون خود میطلبند از تو جهانی، آری
رسم بیداد تو اول بجهان آوردی!
هوش مصنوعی: جهان از تو طلب خون دارد؛ بله، این تو بودی که نخستین بیعدالتی را به دنیا آوردهای!
برده عشقت ز جوانان دل و، از پیران عقل؛
چه بلاها، بسر پیر و جوان آوردی؟!
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که جوانان دل باخته و از عقل پیران بیخبر شوند؛ چه مشکلات و سختیهایی بر سر پیر و جوان آوردی؟
خون شوی خون، که ز ناسازی جانان چندان
گفتی ای دل، که مرا نیز بجان آوردی!
هوش مصنوعی: عزیزم، به قدری از درد و رنج این عشق گفتم که خودم هم به اندازهای مجروح شدم که گویی جانی به من ندادهای.
رفته بود آذر از اندیشه ی بیداد بتان
بکناری و تو بازش بمیان آوردی
هوش مصنوعی: آذر به دور از فکر ستمگری و بتپرستی رفته بود، اما تو بار دیگر او را به میان آوردی.

آذر بیگدلی