شمارهٔ ۱۸۲
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
ما غافل و نشسته غم در کمین شادی
ای دل، ز بیم خویَش، گفتم: مرو بکویش؛
دیدی ندیده رویش، از چشمش اوفتادی
بودیم همزبانش، با ما نگفت حرفی؛
رفتیم ز آستانش، از ما نکرد یادی!
از سوز آتش تب، جانم رسید بر لب؛
یا از وفا تو امشب لب بر لبم نهادی؟!
از هر طرف دویدم، روی دلی ندیدم
ناچار آرمیدم، در کوی نامرادی
ساقی بمی ز سینه، رفته است گرد کینه
توبوا من العداوة، یا معشر الاعادی
از تیره بختی آذر، از من رمیده دلبر
چون من کسی ز مادر ای کاشکی نزادی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، از کدام مسیر و راه میگذری؟ زیرا صدای بیداران بلند شده و نداهایی از دل آنان برخاسته است!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
هوش مصنوعی: گفتم بیا تا شعلههای آتش من را خاموش کنی؛ اما افسوس که وقتی به من رسیدی، تمام وجودم را به باد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
ما غافل و نشسته غم در کمین شادی
هوش مصنوعی: آشپز شراب، با صورت آسیبدیده و خسته، موزیکنوازی را به دوش دارد؛ اما ما غافل و بیخبر، در حالتی آرام نشستهایم و غم به دنبال شادی ماست.
ای دل، ز بیم خویَش، گفتم: مرو بکویش؛
دیدی ندیده رویش، از چشمش اوفتادی
هوش مصنوعی: ای دل، از ترس خودم به تو گفتم که به سراغ او نرو؛ اما حالا که چهرهاش را ندیدهام، از نظر او دور شدهام.
بودیم همزبانش، با ما نگفت حرفی؛
رفتیم ز آستانش، از ما نکرد یادی!
هوش مصنوعی: ما همواره کنار او بودیم و با او سخن گفتیم، اما او هیچ چیزی به ما نگفت؛ وقتی از درگاه او رفتیم، حتی یاد ما هم نکرد!
از سوز آتش تب، جانم رسید بر لب؛
یا از وفا تو امشب لب بر لبم نهادی؟!
هوش مصنوعی: درد و آتش تب به حدی رسیده که جانم به لب نزدیک شده است؛ آیا این وفای توست که امشب لبانت را بر لبان من گذاشتی؟
از هر طرف دویدم، روی دلی ندیدم
ناچار آرمیدم، در کوی نامرادی
هوش مصنوعی: به هر سمتی که رفتم، دل کسی را پیدا نکردم. ناچار شدم در جایی که امیدی نیست، توقف کنم.
ساقی بمی ز سینه، رفته است گرد کینه
توبوا من العداوة، یا معشر الاعادی
هوش مصنوعی: ای ساقی، درد و غم به دل من چنگ انداخته و عشق تو باعث دشمنیها شده است. ای جمع دشمنان، من از کینه و دشمنی رنج میبرم.
از تیره بختی آذر، از من رمیده دلبر
چون من کسی ز مادر ای کاشکی نزادی
هوش مصنوعی: به خاطر بدبختی آذر و جدایی دلبر از من، ای کاش هیچ کس مثل من به دنیا نمیآمد.

آذر بیگدلی