شمارهٔ ۱۸۱
مرا بجرم وفای من از جفا کشتی
جفا نگر، که چو دیدی ز من وفا کشتی!
بآن گناه، که بیگانه را کسی بکشد
تو بیوفا، همه یاران آشنا کشتی
نشد ز قید تو مرغی رها، مگر مرغی
که گر ز کنج قفس کردیش رها کشتی
چو آگه است خدا، روز حشر عذرت چیست؟!
نهان ز خلق اگر امروزت از جفا کشتی؟!
فغان ز کشتنم، اکنون که زنده از جورت
کسی نماند که گوید: مرا چرا کشتی؟!
ز خیل بیگنهان، کس نماند در کویت
به تیغ جور مرا بیگناه تا کشتی
میان مردم عالم، بس است این طعنت
که پادشاه جهان بودی و گدا کشتی
چو شد شکار تو مرغ دلم، نمیدانم
که داریش بقفس باز اسیر، یا کشتی؟!
چه خواجه ای تو، که هر بنده را که دانستی
نمیکند بتو دعوی خونبها کشتی؟!
مرا که درد نکشت، ای طبیب حیرانم؛
چه دشمنی بمنت بود، کز دوا کشتی
بخاک پای تواش تا سپارم از یاری
بگو که آذر بیچاره را کجا کشتی؟!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا بجرم وفای من از جفا کشتی
جفا نگر، که چو دیدی ز من وفا کشتی!
هوش مصنوعی: من به خاطر وفاداریام دچار ظلم و ستم شدم. نگاه کن که چقدر از ظلم و ستم رنج بردم، در حالی که تو به وفای من آگاه بودی!
بآن گناه، که بیگانه را کسی بکشد
تو بیوفا، همه یاران آشنا کشتی
هوش مصنوعی: به خاطر آن گناهی که باعث شد کسی از بیگانگان جان یک نفر را بگیرد، تو که بیوفا هستی، همه یاران نزدیک را به کشتن دادی.
نشد ز قید تو مرغی رها، مگر مرغی
که گر ز کنج قفس کردیش رها کشتی
هوش مصنوعی: تنها مرغی که از قید تو آزاد شده، آن مرغی است که خودت او را از گوشه قفس رها کردهای و در حقیقت جان او را گرفتهای.
چو آگه است خدا، روز حشر عذرت چیست؟!
نهان ز خلق اگر امروزت از جفا کشتی؟!
هوش مصنوعی: اگر خداوند از همه چیز باخبر است، در روز قیامت دیگر چه دلیلی برای توجیه و عذرخواهی داری؟ اگر امروز به خاطر آزارهایت از مردم پنهان شدهای، این پنهانکاری چه فایدهای دارد؟
فغان ز کشتنم، اکنون که زنده از جورت
کسی نماند که گوید: مرا چرا کشتی؟!
هوش مصنوعی: ای وای از کشتن من! اکنون که زندهام، هیچکس از جورت باقی نمانده که بگوید: چرا مرا کشتی؟!
ز خیل بیگنهان، کس نماند در کویت
به تیغ جور مرا بیگناه تا کشتی
هوش مصنوعی: در جمع بیگناهها، هیچ کس در کوی تو نمانده است. به من که بیگناه هستم، با شمشیر ظلمت آسیب نرسان.
میان مردم عالم، بس است این طعنت
که پادشاه جهان بودی و گدا کشتی
هوش مصنوعی: در میان مردم دنیا، همین کافی است که تو پادشاهی بودی و در عین حال گدا به دریا انداختی.
چو شد شکار تو مرغ دلم، نمیدانم
که داریش بقفس باز اسیر، یا کشتی؟!
هوش مصنوعی: وقتی که دل من به عشق تو درگیر شد، نمیدانم آیا آن را در قفس به اسیری نگه داشتهای یا اینکه آن را کشتهای؟
چه خواجه ای تو، که هر بنده را که دانستی
نمیکند بتو دعوی خونبها کشتی؟!
هوش مصنوعی: چه انسان بزرگ و با جایگاهی هستی، که هر کسی که تو را بشناسد، جرأت نمیکند به تو ادعای طلب خون یا انتقام کند؟
مرا که درد نکشت، ای طبیب حیرانم؛
چه دشمنی بمنت بود، کز دوا کشتی
هوش مصنوعی: ای طبیب، من که دردی مرا نکشت، حالا حیران و سرگردانم؛ چه دشمنی بود که با درمان تو من را به مرز نابودی کشاند.
بخاک پای تواش تا سپارم از یاری
بگو که آذر بیچاره را کجا کشتی؟!
هوش مصنوعی: به خاک پایت افتادهام تا از کمکم بگویی. بگو که آن بیچاره، آذر، را کجا بردی؟

آذر بیگدلی