گنجور

شمارهٔ ۱۷۵

بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته
همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!
بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛
که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!
چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم
که هزار کشته آنجا، پی خونبها نشسته
شب و شاهد و چغانه، من و باده ی مغانه
تو ببین که نقش طالع، چه بمدعا نشسته
بچمن گلی ندیدم، که جدا ز خار باشد
عجب است اینکه آذر ز گلشن جدا نشسته؟!

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته
همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!
هوش مصنوعی: به خاطر زلف‌های تو که تمام دل مرا درگیر کرده، تنها در حیرتم که آیا دل من، در کجای این دنیا نشسته است؟
بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛
که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!
هوش مصنوعی: هر شب با این امید به سراغ تو می‌روم که شاید بپرسی چرا اینجا نشسته‌ام، اما تو هیچ‌گاه وفادار نیستی و این سؤال را نمی‌کنی.
چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم
که هزار کشته آنجا، پی خونبها نشسته
هوش مصنوعی: خداوندا، چه کار کنم با این حسرت و غبطه، وقتی روز قیامت را ببینم و هزاران کشته را که در آنجا به انتظار بازگشت خونشان نشسته‌اند؟
شب و شاهد و چغانه، من و باده ی مغانه
تو ببین که نقش طالع، چه بمدعا نشسته
هوش مصنوعی: در شب، من و شاهد و شراب، به دور هم نشسته‌ایم. ببین که سرنوشت، چه حالتی به این میهمانی داده است.
بچمن گلی ندیدم، که جدا ز خار باشد
عجب است اینکه آذر ز گلشن جدا نشسته؟!
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره می‌کند که هیچ گلی را ندیده که از خار جدا باشد. این جای تعجب دارد که آذر، که نماد گرما و سرماست، از گلشن دور نشسته باشد. یعنی او تعجب می‌کند از اینکه چطور چنین چیزی ممکن است، زیرا معمولاً گل و خار همدیگر را همراهی می‌کنند.