شمارهٔ ۱۶۷
نمیکنم گله، اما ز بیوفائی تو
بآن رسیده که آسان شود جدایی تو
خدای داند و، آن کز تو شد چو من نومید؛
که اعتماد نشاید بر آشنایی تو
ز خلف وعده، برندی چو من برآری نام؛
اگر چه شهره ی شهر است پارسایی تو
غمم فزود ز عذر تغافل تو، دریغ
که شد شکسته ترم دل ز مومیایی تو
ره خرابه ام، از دیگران مپرس و بیا
که میکند دل گمگشته رهنمایی تو
صبا، بگو به صباحی، که از نوای هزار
هزار بار مرا به سخن سرایی تو
ولی ز زلف عروسان طبع آذر نیز
دمد عبیر چو بیند گرهگشایی تو!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمیکنم گله، اما ز بیوفائی تو
بآن رسیده که آسان شود جدایی تو
هوش مصنوعی: من شکایتی ندارم، اما به جایی رسیدهام که دوری تو برایم آسان شده است.
خدای داند و، آن کز تو شد چو من نومید؛
که اعتماد نشاید بر آشنایی تو
هوش مصنوعی: خدا به خوبی میداند که هنگامی که من از تو ناامید شدم، چرا باید به آشناییات اعتماد کنم؟
ز خلف وعده، برندی چو من برآری نام؛
اگر چه شهره ی شهر است پارسایی تو
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من به خاطر پشت کردن به وعدهها معروف شود، هرچند که تو در شهر به فردی پرهیزکار شناختهشدهای.
غمم فزود ز عذر تغافل تو، دریغ
که شد شکسته ترم دل ز مومیایی تو
هوش مصنوعی: غم و اندوهم به خاطر بیتوجهی تو بیشتر شده است. دریغ که دل من به خاطر محبتهای تو بیشتر از قبل شکسته و مجروح شده است.
ره خرابه ام، از دیگران مپرس و بیا
که میکند دل گمگشته رهنمایی تو
هوش مصنوعی: راهی که به خرابه میرسد، از دیگران نپرس. بیا و ببین که دل گمشدهام، چگونه تو را راهنمایی میکند.
صبا، بگو به صباحی، که از نوای هزار
هزار بار مرا به سخن سرایی تو
هوش مصنوعی: ای نسیم، به صبح بگو که از صدای هزاران بار، من را به گفتار تو دعوت کردهای.
ولی ز زلف عروسان طبع آذر نیز
دمد عبیر چو بیند گرهگشایی تو!
هوش مصنوعی: اگرچه زلف عروسان مانند آتش جذاب و دلرباست، اما وقتی تو را میبیند و گرههای مشکلت را باز میکنی، بوی خوشی از آن میوزد.

آذر بیگدلی