گنجور

شمارهٔ ۱۶۶

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو
کو را دوباره باز فرستم بسوی تو
هر کس کند ز دیدن روی تو منع من
منعش نمیکنم، که ندیده است روی تو
ترسم ببزم غیر سراغت دهد کسی
گر میرم از غمت، نکنم جستجوی تو
شادم که غیر اگر بردت از کنار من
نتواند از دلم ببرد آرزوی تو
ای شاخ گل، بباغ قدم نه که تا بخاک
بلبل ز بوی گل فتد و گل ز بوی تو
روی تو ماه و، بوی تو گل، حیف در دلم
آتش زده است خوی تو، خوی تو، خوی تو
خوش پند میدهی دگر آذر مرا بصبر
شد بدگمان ز تو دلم از گفتگوی تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو
کو را دوباره باز فرستم بسوی تو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این پاداش به قاصدی تعلق می‌گیرد که از سمت تو به من پیام آورده، و من دوباره او را به سوی تو می‌فرستم.
هر کس کند ز دیدن روی تو منع من
منعش نمیکنم، که ندیده است روی تو
هوش مصنوعی: هر کسی که از دیدن چهره تو دوری کند، من او را باز نمی‌دارم، زیرا او هنوز زیبایی تو را ندیده است.
ترسم ببزم غیر سراغت دهد کسی
گر میرم از غمت، نکنم جستجوی تو
هوش مصنوعی: می‌ترسم که کسی غیر از من به دنبال تو برود اگر من به خاطر غمت از دنیا بروم، دیگر به دنبالت نخواهم گشت.
شادم که غیر اگر بردت از کنار من
نتواند از دلم ببرد آرزوی تو
هوش مصنوعی: خوشحالم که حتی اگر دیگران تو را از کنارم ببرند، نمی‌توانند آرزوی تو را از دل من بیرون ببرند.
ای شاخ گل، بباغ قدم نه که تا بخاک
بلبل ز بوی گل فتد و گل ز بوی تو
هوش مصنوعی: ای شاخ گل، به باغ قدم بگذار تا بلبل از بوی گل به خاک بیفتد و گل از بوی تو مست شود.
روی تو ماه و، بوی تو گل، حیف در دلم
آتش زده است خوی تو، خوی تو، خوی تو
هوش مصنوعی: در چهره‌ات زیبایی مثل ماه و در عطرت لطافت مانند گل وجود دارد، اما دریغ که در دل من شعله‌ای از عشق تو زبانه می‌کشد.
خوش پند میدهی دگر آذر مرا بصبر
شد بدگمان ز تو دلم از گفتگوی تو
هوش مصنوعی: تو به من نصیحت می‌کنی که صبر کنم، اما حالا دل من از صحبت‌هایت نسبت به تو بی‌اعتماد شده است.