گنجور

شمارهٔ ۱۵۰

نشسته میکشان، اهل هوس در خلوت جانان؛
مرا بیرون در باید کشیدن ناز دربانان
چه در شیر تو کافر کیش مادر کرده در طفلی
که شیرین در مذاق آید تو را خون مسلمانان؟!
بتان ریزند اگر خونم، غم جانم نه؛ لیک از خون
شود آلوده ترسم دامن این پاکدامانان
اگر در چاک پیراهن نمایی نار پستان را
ز غیرت خون شود دل در درون نارپستانان
بکویش میروم ناخوانده از بیطاقتی هر دم
ولی زان رفتنم شرمنده، چون ناخوانده مهمانان
نه ترسم کآسمان برگردد از من، لیک از آن ترسم
که برگردند از من بیگنه برگشته مژگانان
خوش آن ساعت که نالان افتم از پی ناقه ی او را
چو مجنون، از قفای محمل لیلی حدی خوانان
مرا گر کشت ترسا زاده‌ای، خونم بحل بادش؛
به محشر دامن او را مگیرید ای مسلمانان
به بزم خاص جانان، نیست آذر را رهی آری
گدایان را نباشد ره به خلوتگاه سلطانان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته میکشان، اهل هوس در خلوت جانان؛
مرا بیرون در باید کشیدن ناز دربانان
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از عالم عشق، افرادی که به شادابی و تمایلات دل مشغول‌اند، دور هم نشسته‌اند؛ اما من باید با وجود ناز و فخرفروشی درباریان، از این مکان خارج شوم.
چه در شیر تو کافر کیش مادر کرده در طفلی
که شیرین در مذاق آید تو را خون مسلمانان؟!
هوش مصنوعی: چطور ممکن است در دلی که مادرش در کودکی به او شیر داده، طعم شیرین لذیذی احساس کند، بتواند به خون مسلمانان بیاندیشد و کافر باشد؟
بتان ریزند اگر خونم، غم جانم نه؛ لیک از خون
شود آلوده ترسم دامن این پاکدامانان
هوش مصنوعی: اگر بت‌ها خونم را بریزند، برای من غم و اندوهی ندارد؛ اما می‌ترسم که خون من دامن این پاکدامن‌ها را آلوده کند.
اگر در چاک پیراهن نمایی نار پستان را
ز غیرت خون شود دل در درون نارپستانان
هوش مصنوعی: اگر در چاک پیراهن خود، نشانه‌ای از زیبایی و جذابیت نشان دهی، غیرت و حسادت دیگران به شدت برانگیخته می‌شود و دل آنها به خاطر این جذابیت دچار آزردگی می‌گردد.
بکویش میروم ناخوانده از بیطاقتی هر دم
ولی زان رفتنم شرمنده، چون ناخوانده مهمانان
هوش مصنوعی: من به خانه‌اش می‌روم، بدون اینکه دعوت شده باشم، از شدت بی‌تابی هر لحظه، اما از رفتن خود شرمنده‌ام، مانند مهمانانی که بی‌دعوت می‌آیند.
نه ترسم کآسمان برگردد از من، لیک از آن ترسم
که برگردند از من بیگنه برگشته مژگانان
هوش مصنوعی: نمی‌ترسم که آسمان از من رو برگرداند، اما از این می‌ترسم که بی‌گناهانی که اشکشان جاری شده، از من دور شوند.
خوش آن ساعت که نالان افتم از پی ناقه ی او را
چو مجنون، از قفای محمل لیلی حدی خوانان
هوش مصنوعی: خوشا آن لحظه که به خاطر عشق او، مانند مجنون به دنبال شتر او بیفتم و با صدای بلند نامش را بخوانم.
مرا گر کشت ترسا زاده‌ای، خونم بحل بادش؛
به محشر دامن او را مگیرید ای مسلمانان
هوش مصنوعی: اگر یک مسیحی مرا بکشد، خونم برای او حلال است؛ ای مسلمانان، در روز قیامت دامن او را نگیرید.
به بزم خاص جانان، نیست آذر را رهی آری
گدایان را نباشد ره به خلوتگاه سلطانان
هوش مصنوعی: در محفل ویژه معشوق، آذر راهی ندارد و آن کسانی که در جوار او هستند، به درگاه پادشاهان دسترسی ندارند.