گنجور

شمارهٔ ۱۴۶

دی، رشته‌ای به گردنم آن شاه مهوشان
افگند و برد چون سگم از پی کشان‌کشان
حسرت برد رقیب به وصلم، خدای را
یک جرعه زان میم که چشاندی به وی چشان
راهم به دیر و کعبه فتاد و نیافتم
جز دل، ز جای دیگر از آن بی‌نشان نشان
غلتان به خاک و خون من و، آن سرو خوش‌خرام
رقصان میان لاله و گل است مست و سرخوشان
آذر در آستان وفا جان‌فشان و، یار
از وی به ناز می‌گذرد، آستین‌فشان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی، رشته‌ای به گردنم آن شاه مهوشان
افگند و برد چون سگم از پی کشان‌کشان
هوش مصنوعی: روز گذشته، آن شاه زیبای دلربا رشته‌ای به گردن من انداخت و مرا مانند سگی به دنبال خود کشید.
حسرت برد رقیب به وصلم، خدای را
یک جرعه زان میم که چشاندی به وی چشان
هوش مصنوعی: رقیب به عشق من حسرت می‌برد و آرزو می‌کند که ای کاش از آن شرابی که به من چشاندی، به او هم بچشانی.
راهم به دیر و کعبه فتاد و نیافتم
جز دل، ز جای دیگر از آن بی‌نشان نشان
هوش مصنوعی: به راه کعبه و دیر رفتم، اما جز دل چیزی نیافتم. از جایی دیگر، هیچ نشانه‌ای از آن عشق بی‌نشان پیدا نکردم.
غلتان به خاک و خون من و، آن سرو خوش‌خرام
رقصان میان لاله و گل است مست و سرخوشان
هوش مصنوعی: من بر زمین و در خون غلتیده‌ام، اما آن سرو زیبایی که آرام و باوقار می‌رقصد، میان لاله‌ها و گل‌ها، شاد و سرمست است.
آذر در آستان وفا جان‌فشان و، یار
از وی به ناز می‌گذرد، آستین‌فشان
هوش مصنوعی: در این مصرع، تصویرگری از احساسات عمیق وفا و محبت به چشم می‌خورد. شخصی در حال فدا کردن جانش است تا به معشوقی وفادار بماند، در حالی که معشوق با ناز و ادا از کنار او می‌گذرد و این خود نشان‌دهنده تضاد احساسات و حالاتی است که در روابط عاشقانه وجود دارد.