گنجور

شمارهٔ ۱۳۳

دردا که حریف راز دانم
حرفی زد و کرد بدگمانم
بود آنکه نخست، خضر را هم
اکنون شده دزد کاروانم
امروز فگند بر زمینم
دی برد اگر بر آسمانم
دی، دوستر آنکه بودم از جان
امروز شده است خصم جانم
نامحرم گشته محرم، ای وای
شد بسته زبان ز همزبانم
شد هم قفس من، آخر آن مرغ
کاو بود اول هم آشیانم
دم با که زنم ز مهر، کاین دم
بیمهر شده است مهربانم
من غافل از آنچه در دل اوست
او، باخبر از غم نهانم!
دیگر نخورم فریبش، آذر
چون کار گذشته ز امتحانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردا که حریف راز دانم
حرفی زد و کرد بدگمانم
هوش مصنوعی: ای وای، که کسی که رازها را می‌داند، حرفی زد و مرا دچار سوءتفاهم کرد.
بود آنکه نخست، خضر را هم
اکنون شده دزد کاروانم
هوش مصنوعی: زمانی بود که خضر، که نماد دانش و آگاهی است، در حال حاضر به دزد کاروان من تبدیل شده است.
امروز فگند بر زمینم
دی برد اگر بر آسمانم
هوش مصنوعی: امروز اگر بر زمین بیفتم، دیروز حال خوبی داشتم.
دی، دوستر آنکه بودم از جان
امروز شده است خصم جانم
هوش مصنوعی: دیگر آن کسی که دیروز دوست من بود، امروز دشمن جان من شده است.
نامحرم گشته محرم، ای وای
شد بسته زبان ز همزبانم
هوش مصنوعی: ای وای، زبان من گویی به خاطر هم‌صحبتی با کسی که باید ناشناس بماند، بسته شده است.
شد هم قفس من، آخر آن مرغ
کاو بود اول هم آشیانم
هوش مصنوعی: در نهایت، آن پرنده‌ای که در ابتدا خانه‌ام بود، اکنون قفس من شده است.
دم با که زنم ز مهر، کاین دم
بیمهر شده است مهربانم
هوش مصنوعی: با که سخن بگویم از عشق، چون این لحظه سرشار از بی‌علاقگی و سردی شده است. اما با این حال، قلب من هنوز مهربان است.
من غافل از آنچه در دل اوست
او، باخبر از غم نهانم!
هوش مصنوعی: من از احساسات و رازهای درون او بی‌خبرم، اما او به خوبی از ناراحتی‌ها و غم‌های پنهان من آگاه است!
دیگر نخورم فریبش، آذر
چون کار گذشته ز امتحانم
هوش مصنوعی: دیگر فریب او را نمی‌خورم، چون مانند آذر، تنها یادگاری از امتحانات قبلی‌ام باقی مانده است.