گنجور

شمارهٔ ۱۲

زمام ناقه گرفته است ساربان تنها
فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها
ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت
بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها
بگرد محملم اخیار راه اگر بدهند
فتم چو گرد بدنبال کاروان تنها!
بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی
چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی
چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
نمیروم بستم از در تو، این ستم است؛
که آستان تو ماند بپاسبان تنها!
چو گل بپرورمت، گرچه آسمان دانم
که باغ را نگذارد بباغبان تنها
بهای خون من، این بس بود که برخیزم
بروز حشر از آن خاک آستان تنها
مرا ببر، چو بکوی بتان روی آذر
که غم ز دل نبرد سیر بوستان تنها

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زمام ناقه گرفته است ساربان تنها
فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها
هوش مصنوعی: ساربان، تنها، مهار شتر را در دست دارد. من فقط ناله می‌کنم که مبادا صدای جرس تنها باشد.
ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت
بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها
هوش مصنوعی: از زمانی که رفتی، زمین را تحت تأثیر قرار دادم. وقتی فرصتی پیش آمد، به خانه‌ام بیا که تنها آسمان تو را تماشا کرده است.
بگرد محملم اخیار راه اگر بدهند
فتم چو گرد بدنبال کاروان تنها!
هوش مصنوعی: بگرد و به دنبال افرادی نیکوکار بگرد، اگر به تو کمک کنند، از این‌رو مثل غباری که به دنبال کاروان می‌چرخد، تنها نخواهی ماند.
بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی
چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
هوش مصنوعی: به من که در زندان احساسات و مشکلات گرفتار شده‌ام، نمی‌دانی چطور زمان سپری می‌شود، ای هم‌نشین تنهایم؟!
بمن که در قفس افتاده ام نمیدانی
چگونه می گذرد ای هم آشیان تنها؟!
هوش مصنوعی: به من که در گرفتار آمده‌ام، نمی‌دانی که روزگار چگونه می‌گذرد، ای همسایه‌ی تنها؟!
نمیروم بستم از در تو، این ستم است؛
که آستان تو ماند بپاسبان تنها!
هوش مصنوعی: من از در تو نمی‌روم، زیرا این کار ناعادلانه است؛ چون آستان تو هنوز نگهبان تنها باقی مانده است.
چو گل بپرورمت، گرچه آسمان دانم
که باغ را نگذارد بباغبان تنها
هوش مصنوعی: من تو را مانند گلی پرورش می‌دهم، هرچند می‌دانم که آسمان اجازه نخواهد داد تا باغبان در باغ تنها بماند.
بهای خون من، این بس بود که برخیزم
بروز حشر از آن خاک آستان تنها
هوش مصنوعی: بهای خون من فقط این بود که در روز قیامت از آن زمین پاک برخیزم و از آن مکان دیار خود را ببینم.
مرا ببر، چو بکوی بتان روی آذر
که غم ز دل نبرد سیر بوستان تنها
هوش مصنوعی: مرا به جایی ببر که زیبا و دل‌نشین باشد، جایی که زیبایی و محبت بتواند غم و اندوه را از دل من برد. در اینجا، این تنهایی و دوری از دیگران سخت است.